I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
سلام
به هیچ وجه اگر این نیمه اول فصل 5 و ندیدید باز نکنید!
مشاهده محتوا اسپویلر
مشاهده محتوا اسپویلر
پایان نیم فصل
این سریال دقیقا همون چیزی رو ارائه میده که انتظارش رو داری؛ از همون اول هم همینطوری بوده شاید توی دو سه فصل اخیر کمی تکراری شده باشه ولی بازم از اصل خودش خارج نشده. برخلاف خیلی سریالهای دیگه که ادعاهایی بیشتر از ظرفیت و توانایی خودشون دارن، این سریال دقیقا اندازه خودش ظاهر میشه و شما میتونی دوستش داشته باشی یا نداشته باشی.
من از همون اول دوستش داشتم و هنوزم دارم.
این فصل هم مشابه فصل قبل شروع شد و هیجان بالایی داشت، کمی روابط بین کاراکترها توی این نیم فصل ضعیف بود ولی آخرش باز بهتر شد و پایان خوبی داشت که مارو منتظر بخش آخر نگه میداره.
بهتر بود کاراکترهای جدید رو این فصل وارد میکردن و موکولش نمیکردن به بخش آخر.
پ ن: چرا نایروبیِ این فصل اینقدر کم بود؟
نیم فصل تموم شد و باید تا 12 آذر تو خماری 5 قسمت آخر باشیم. این 5 قسمت واقعا قوی بود و اجازه پلک زدن به من نداد .
مشاهده محتوا اسپویلر
در کل این 5 قسمت سراسر اکشن و هیجان بود و کاملا ارزش صبر کردن داشت.
یه چیز دیگه هم بگم خیلی دنبال اتفاقات منطقی تو این سریال نباشید. مثل ترن هوایی سوار شین و از هیجانش لذت ببرید.
>> خب خدا رو شکر میبینم که مثل فصل 4 مجبور نیستم بیام اینجا کلی توضیح بدم که آقا این سریال هدف و داستان مشخصی داره که توی همه فصلاش با رعایت همون اصولهاش پیش رفته. حالا چون یه هایپی از طرف تینیجرهای مقیم اینستاگرام روش وجود داره یه سریا میان الکی سریال رو تخریب میکنن. در مورد این 5 قسمت هم باید بگم، قسمت 2 واقعا جزئه بدترین قسمتای کل سریال بود و از اولشم معلوم بود دقیقا چه اتفاقی میافته. قسمت 1 و 3 نسبتا متعادل بودن، هر چند پیشرفتی توی وضعیت کاراکترا ایجاد نکرد اما مقدمهسازی خوبی بود و گزافه گویی نداشت. اما قسمت 4 و 5 واقعا عالی بودن و لذت بردم. کلی هیجان وجود داشت و سکانسهای اکشنش مثل همیشه در اومده بودن و از اینا مهمتر روابط بین کاراکترا تو این دو قسمت منو یاد فصلای اول انداخت و از اولم همین نقطه قوت سریال محسوب میشد. داستان برلین و خانوادشم خیلی حرکت خلاقانهای برای اضافه کردن کاراکتر برای نیم فصل دوم بود و پیشنمایش خوبی از یه سوپرایز بزرگ بود. مطمئنن بعد اینکه سریال تموم بشه دلم واسه کاراکتراش تنگ میشه.
من که هر فصل رو میبینم و دنبال میکنم ولی ای کاش این سریال همون فصل ۲ تموم شده بود.
خیلی از سریال ها از یجایی به بعد فقط میشن تکرار مکررات و واقعا نباید خاطرات خوبی که ازشون داریم رو خراب کنن.
مثلاً به نظرم این سریال ۲ فصل کافی بود واسش، گیم آف تا فصل ۵ خوب بود. نرو دتکتیو فصل ۱، فارگو فصل ۱، دکستر تا فصل ۵، ۲۴ تا فصل ۴ و خیلی های دیگه
کمتر سریالهایی رو دیدم که بتونن تا آخر عالی باقی بمونه. بقیه واقعا فقط سریال رو خراب کردن.
silence isn't empty it's full of answers
واقعن چرا؟؟
این عکس العمل من توی بیشتر لحظات این فصل بود.
درسته که سریال فقط قصدش ایجاد هیجان حتی کاذب هست. ولی خب هر چیزی باید طبق یک سری قوانین ی پیش بره. منطق حداقلی پشت اتفاقات باشه.
من مخاطب از این سریال داستان و شخصیت پردازی درجه یک نمیخام ولی خب برای لذت بردن باید یک سری موارد حداقلی رعایت بشه.
2تا مثال میزنم برای حرفم. حتی Breaking bad هم که یجورایی بنچ مارک شخصیت پردازی حساب میشه یک سری گاف هایی داره. مثل سوراخ شدن سقف خونه جسی با ترکیب اسید.
یا توی فرار از زندان که نهایت اینجور ژانگولر بازی ها بود. مایکل دو تا خمیر دندون رو با دو تا ماده شیمیایی پر میکرد. توی فاضلاب با هم ترکیب میشدن و خاصیت خورندگی پیدا میکردن تا جایی که یه لوله بزرگ فاضلاب میپوسید.
یا اینکه با 8 تو سوراخ X مانند توی یه دیوار بتنی که تازه با یدونه همزن ایجاد شده دیوار بتنی فرو میریخت. یا کل نخاله های حاصل کندن یه سوراخ بزرگ رو 5-6 نفر میریختن توی جیبشون و روی چمن ها خالی میکردن.
ولی مسئله اینجا بود که خالق سریال این قانون رو برای خودش مینویسه که توی دنیای من همچین اتفاقی منطقیه و رعایتش هم میکنه و پاش رو از اون فراتر نمیزاره.
ولی خب مانی هایست پره از این ژانگولر بازی هایی که دنیای سریال رو قاطی پاتی میکنه.
روی چه حسابی سرنگ و داروی بیهوشی توی مخفیگاه پرفسور باید باشه؟
توکیو لحظه آخر میپره تو هوا نارنجک رو میگیره و قبل فرود به زمین پرتاب میکنه نارنجک رو و از توی یک حفره نارنجک رد میشه!!! ( این رو برای کسی که سریال رو نمیشناسه تعریف کنی بدون شک فکر میکنه که داری یه گیف فیلم هندی رو براش تعریف میکنی ... از اینا که طرف با موز یه گله سرباز رو میکشه)
سرهنگ ارتشی که تنها شرطش برای ورود به عملیات اینه که باید فقط و حتمن با تیم خودش کار کنه ولی اون مامور کچلی که توی اپیزود قبل برای قطع نخاع نشدن و رسیدگی پزشکی از موزه بیرون میاد به راحتی به تمیش وارد میشه و اتفاقن کل ماموریت رو هم به فنا میده ......
تازه این گروه خفن ارتش که وارد میشن تفاوتی با بقیه ندارن. اونا هم بلدن فقط دستشون رو روی ماشه نگه دارن و دیوانه وار شلیک کنن.
همه و همه و تمامی این تصمیم های عجیب و ضد و نقیض فقط برای خلق تک لحظه های خفن و به اصطلاح فک انداز گرفته شده. سرهنگ ارتشی میگه تیمم رو میاخم. اون میگه هر کدوم یه جایی هستن جواب میده همشون دم درن. یه صحنه نشون میده که 4-5 تا آدم گولاخ پشت در هستن با سر و وضع های خفن تر. یه موسیقی هم میاد روش تا ما پشمامون بریزه که چقدر اینا خفنن. بابا خفن بودن اینا رو توی داستان نشون بده. بفرستشون با یه نقشه خوب داخل مهلکه تا دهن دزدا رو سرویس کنن نه اینکه مثل بقیه تیراندازی کنن و آخر سر هم زرتی منفجر بشن.
برخلاف دوستان که میگن سریال حرف قلنبه سلنبه نمیخاد بزنه من این عقیده رو حداقل توی این فصل ندارم. سریال هر وقتی که اکشنی برای ارائه نداره دم از آزادی میزنه. آهنگ بلا چاوتوی فصول قبل نمونه بارزش بود.
توی فصل قبل پرفسور پول ی رو وسط جمعیت از توی بالون پخش میکن و اصلن با همین مفاهیم آزادی کلی طرفدار جمع میکنه بین مردم.
به طرز مارول واری کاراکتر هاش وسط نبرد ها شوخی میکنن با هم.
توی یه سکانس انگیزشی هم دزد ها رو طرد شده های جامعه معرفی میکنه ( گ.ی/ ترن.س و...) حداقل 4تا سکانس نشون بده که اینا بخاطر این مسائل رو به دزدی آوردن تا باورش کنیم یا کلن بی خیالش شو و اکشن بی مغز ت رو نشون بده.
رابطه ریو و توکیو هم کلن تا اپیزود پنجم به حاشیه رفته بود. ولی لحظه آخر ریو یه مته برمیداره و میفته به جون سقف.. بابا مته زدن تو سقف مگه به این راحتیا هست. اونم توی این حجم... مگه اون سقف بتنی میلگرد نداره؟! مگه میشه به این راحتی بتن رو سوراخ کرد....میدونم میگین ایراد بنی اسزائیلی هست ولی خب میشد منطقی جلوه ش داد. مثلن یه فلش بک پرفسور میگفت سقف این ساختمون از جنس فلانه و با فلان تکنیک راحت میشه سوراخش کرد.
یا اینکه توی شرایطی که نقشه کل ساختمان رو پرفسور قورت داده مونیکا که مواد زده باید یهو آسانسور مخصوص غذا رو ببینه تا بقیه فرار کنن.
البته فاقد نکته مثبت هم نبود این فصل. برخلاف فصل قبل حضور برلین آزار دهنده نبود و به داستان سریال لطمه نمیزد. حتی شاید بشه گفت بهترین لحظات این نیم فصل متعلق به برلین بود که خیلی خوب پایه گذاری ورود یه شخصیت رو برای نیم فصل بعدی کرد. ( نه مثل فصل قبل که یهو یکی از زندانی ها همدست از آب در بیاد به عنوان توییست.)
خب نیم فصل رو دیدم. واقعا دوست داشتمش و حق میدم از یه طرف به دوستانی که ایراد میگیرن و از بی منطق بودنش میگن و از یه طرف به طرفداراش هم حق میدم چون واقعا هیجانش بالاست . پایان هر قسمت مجاب میکنه که قسمت بعد رو ببینیم و همین واقعا در کمتر سریالی پیش میاد معمولا کلیف هنگر ها برای قسمت اخر فصل هست ولی اینجا هر قسمت اینجوریه. در کل من به خاطر علاقه به خود پروفسور و یه جوری همزاد پنداری در شرایط سخت پیش اومده برای کارکتر ها ضعف ها رو بعضا میبینم ولی ازش میگذرم ولی این سریال از اون سریال ها میشه که چه بخوایم چه نخوایم همیشه در تاپ لیست افراد زیادی قرار میگیره که وقتی نسل بعد ازشون میپرسه یه سریال هیجان انگیز بگید ببینم میگن مانی هیست . اما در کل سوالی که پیش میاداین هست که ایا تمام سریال ها باید منطق داشته باشن یا داشتن هیجان و منطق در کنار هم سخته ؟ ایا نمیشه یه سریال بر اساس تخیل ساخته بشه ولی در دنیای واقعی اجرایی بشه ؟
سینه ام دکان عطاریست ... دردت چیست ؟
»» با یه جمع 6 نفره نشستم این سریال رو به اصرار بقیه دیدم، متفق القول میگفتن بیا بشین داستانو از اولش میگیم چی بوده و بهترین سریاله تاریخه و نبینی عمرت به فناست، و منی که این اواخر Got و Mr Robot رو دیده بودم!!!!
علی رغم میل باطنیم که این سریال رو دراپ کرده بودم 5 قسمت رو دیدم ،باید اول از همه بگم: از برلین بکشین بیرون و دوم، همون 2 فصل اول که خود شبکه اسپانیایی ساخت شرف داره به چند بار دیدن تا این آبدوغ خیاری که نتفلیکس ساخته. سوم : تو که 5 تا نارنجک داشتی چرا خودتو منفجر کردی همونا رو مینداختی تو اتاق سربازها کارشون رو تموم میکردی. بقیه رو هم دوستان گفتن
امتیاز 3
سریال به نظر من خیلی خوب تموم شد، کاملا از پایانش راضی بودم.
"I'd consider myself a realist, but in philosophical terms, I'm what's called a pessimist"
Rust Cohle