باید انیمه جالبی باشد و دوست دارم آن را تماشا کنم .مدت زمان هر قسمت آن 25 دقیقه است که می توان آن را در زمان های انتظار دید و سختی گذر زمان را هموار کرد .
از نویسنده این مطلب کمال سپاس گزاری را دارم .
در ابتدا تصور کردم که این انیمه ربطی به فیلم انگل که جایزه اسکار را برنده شده است دارد .
ممنون از Luca Brasi عزیز بابت تاپیک نقد و بررسی مفیدش.
انیمه "انگل: قاعده کلی" چالشهای تأمل برانگیزی را مطرح میکند. یک انیمه روانشناختی و فلسفی ساخت استودیو دارالمجانین که مضمونی بسیار نزدیک به مفاهیم انیمههای حمله به غول و توکیو غول دارد. در هر سه این انیمهها یک مسئله چالش برانگیز ذهن مخاطب را درگیر میکند و آن مسئله همزیستی غولها (یا انگلها) و انسانها در کنار همدیگر است. آیا انسانها میتوانند با موجوداتی که با آنها ناسازگار هستند در کنار هم و در آرامش زندگی کنند و یکدیگر را درک کنند؟ مسئلهی برخورد متقابل دو گونهی متفاوت و ناسازگار با یکدیگر در این انیمهها مطرح شده است و این انیمهها به این حقیقت تلخ اشاره کردهاند که باید وجود همدیگر را تحمل کنیم و وجود یکدیگر را به عنوان بخشی از وجود خود بپذیریم. در همهی این انیمهها کاراکتری "عادی" وجود دارد که بنا بر دلایلی وارد جهانی میشود که به هر دوی این گونهها تعلق دارد و میتواند هر دو جهان را درک کند. در هیچ یک از این انیمهها گونهای خیر یا شر مطلق توصیف نمیشود و مخاطب به سمتی کشیده میشود که با هر دو جهان همذاتپنداری کند.
توجه کنید که در انیمه "انگل" هیچ یک از این دو گونه مقصر شمرده نمیشوند. در نگاه اول، یک انگل مجبور است برای زنده ماندن از خون انسانها تغذیه کند. این همان قانونیست که از آن به قانون "بقا" برای زنده ماندن یاد میکنند. قانونی که با وجدان در تقابل است و همین قضیه موضوع بحث این انیمه است. بحثی که دو گونهی ناسازگار با جهانها و عقاید متفاوت ایجاد میکنند و هیچ یک قادر به درک اعتقاداتی خارج از دنیای خودش نیست. هر گونه دیگری را یک "تهدید" قلمداد میکند و برای مبارزه با یکدیگر ابتدا اقدام به شناخت یکدیگر میکنند. تنها کسی میتواند هر دو جهان را به خوبی درک کند که به هر دو جهان تعلق داشته باشد.
این انیمه جزو معدود انیمههاییست که تمام قسمتهایش بسیار جذاب و درگیرکننده هستند و تا انتها حتی یک لحظه مخاطب را پس نمیزند. سکانسهای غافلگیرکنندهی زیادی هم داشته و درجه غافلگیرکنندگی بعضی از سکانسها بسیار زیاد است. موسیقی این انیمه نقصی ندارد ولی آهنگ اپنینگ میتوانست بهتر باشد. از نظر گرافیک، طراحیها و در مجموع از نظر آرت هم در سطح بسیار خوبی قرار دارد.
انیمه تنها به مباحث روانشناختی اکتفا نمیکند و به فلسفهی وجود این موجودات ضعیف (انگلها) نیز میپردازد. این موجودات در نگاه اول بسیار ضعیف به نظر میرسند چرا که موجوداتی وابسته به غیر خود هستند و متکی به خود نیستند. در نگاه اول، آنها مجبورند برای زنده ماندن از خون انسانها تغذیه کنند. در اینجا سوالات زیادی مطرح میشود. به عنوان مثال: چرا چنین موجودات ضعیفی باید وجود داشته باشند؟ چرا باید مجبور به چنین کار قبیحی باشند؟ آیا این کار از دیدگاه و عقیده یک "انگل" قبیح است؟ توجه کنید که همین موجودات به ظاهر ضعیف میتوانند به هیولاهایی شکست ناپذیر تبدیل شوند! این مطلب به نظر میرسد یک تناقض باشد اما انیمه برای رفع این تناقض یک جواب قانع کننده دارد.
انگلها نیازمند انسانها هستند و از طرفی توسط انسانها به نابودی کشیده میشوند. بنابراین انگلها یک انسان را دشمن خود میپندارند. این قضیه برای انسانها نیز صادق است و از دیدگاه انسانها نیز انگلها موجوداتی متجاوز به حقوق انسانها تلقی میگردند. انگلها انسانها رو میخورند تا زنده بمانند. پس انسانها نیز یک انگل را دشمن خود میپندارند.
در این انیمه یک حقیقت آشکار میشود که جواب بسیاری از سوالات است، اینکه انگلها میتوانند بدون آدمخواری زنده بمانند و همچنین دیالوگهای بسیاری رد و بدل میشود که کاملأ فلسفی هستند. از ابتدا تا انتهای داستان، مفهوم انیمه در تقابل با ظاهر خودش است. انیمه میخواهد این مطلب را بیان کند که هر دوی این گونهها مکمل یکدیگرند و میتوانند با یکدیگر همزیستی کنند. هر دو از یک نژاد هستند و این انسانها بودند که باعث به وجود آمدن انگلها شدند و این دو گونه لازمهی حیات یکدیگر هستند.
هر دو گونه به تقلید از یکدیگر تمایل پیدا میکنند. انگلها خود را شبیه انسانها میکنند و با آنها همزیستی میکنند تا زنده بمانند. انسانها نیز گاهی به سمت انگلها تمایل پیدا میکنند همانند قاتلهای روانی و انسانهای آدمخوار! که مانند یک انگل رفتار میکنند. ماهیت وجود این دو گونهی ناسازگار به شدت به هم وابسته است. خوی انسانی و خوی وحشیگری میتواند در هر شخص وجود داشته باشد منتها درجهها متفاوت است و یکی از خویها غالب میشود. از دیدگاه این انیمه، یک موجود کامل بین این دو گرایش تعادل و همزیستی برقرار میکند.
علاوه بر مباحث روانشناختی و فلسفی، انیمه از نظر جاذبههای بصری و اکشن نیز عالی عمل کرده است و در این انیمه شاهد تقابل انسانها و انگلها و همچنین مبارزات بسیار هیجانانگیزی هستیم.
درام انیمه بسیار خوب شکل گرفته است و به خوبی تغییر تدریجی احساسات این دو گونهی ناسازگار به مخاطب القا میشود. یکی از مفاهیمی که انیمه سعی میکند القا کند این است که عدم هماهنگی و مخالفت با گونهی ناسازگار با خود منجر به شکست و فروپاشی میشود و در مقابل آن همکاری، همیاری و همزیستی با گونهی ناسازگار با خود میتواند نتیجهای بهتر و فراتر از انتظار داشته باشد و کارهای بزرگتری انجام شود که شاید به تنهایی امکانپذیر نبودند. در انیمه ما شاهد نزاعِ عقاید "شینیچی" (انسان) و "میگی" (انگل) هستیم. از یک طرف شینیچی مجبور است که وجود میگی را به عنوان یک مهمان ناخواسته بپذیرد و از طرف دیگر میگی که نتوانسته به مغزِ شینیچی (مرکز فرماندهی بدن انسان) نفوذ کند مجبور است برای زنده ماندن با این انسان تعامل و همزیستی کند. اما این همزیستی اثرات متقابلی بر روی هر دوی آنها میگذارد! رفتارهای شینیچی به تدریج به رفتارهای میگی نزدیک میشود و بالعکس. به همین دلیل است که هرچه بیشتر از زمان تعامل این دو گونهی ناسازگار میگذرد، شخصیت شینیچی بیاحساستر میشود و دیگر آن عذاب وجدان گذشتهاش کم فروغتر میشود و شخصیت جدیتر و به ظاهر منطقیتری به خود میگیرد. این موضوع برای میگی هم صادق است. او نیز با رفتارهای انسانها آشنا شده و به مطالعه میپردازد و حتی در انتها تا حدی به درک قوهی احساس انسان میرسد و خود دست به اعمال فداکارانهای میزند که از منظر یک انگل منطقی به نظر نمیرسد.
این انیمه هم از رنگ و بوی سیاسی بیبهره نیست و نمادهای این انیمه به مثالهای آشکار بسیاری در دنیای واقعی برمیگردند. حتی انیمه تا حدی آینده و نبرد خیر و شر را پیشبینی کرده است. انگلها میتوانند نماد انسانهایی باشند که از انسانیت خود دور شدهاند و دست به اعمال غیر انسانی میزنند اما مضمون انیمه در نحوهی برخورد با این قشر ضعیف! است. این قشر ضعیف که میتوانند حتی شکست ناپذیر شوند و جان انسانهای بیشماری را بگیرند قادر به درک فلسفهی وجود خودشان نیز نیستند و از شناخت خوشان درماندهاند. مباحث فلسفی این انیمه به همین جریان میپردازد. به عنوان مثال انیمه در قسمتهای 18 و 24 نسبت به دیگر قسمتها بیشتر رنگ فلسفی به خود میگیرد و مسائل روانشناختی را با فلسفه ترکیب میکند. یک سوال ساده که انیمه مطرح میکند این است که چرا انسانها به انگلها و انگلها به انسانها نزدیک میشوند؟ یکی از مفاهیم فلسفی انیمه این است که ما تنها از چیزهایی محافظت میکنیم که نیاز خودمان را ارضا میکنند. ما از محیط زیست محافظت میکنیم چون به آن نیاز داریم. "عشق به محیط زیست" بدون وجود "عشق به خودمان" معنی ندارد! ما برای ارضا نیازهای خودمان سعی میکنیم به بقیه نزدیک بشویم. حال همین مسائل فلسفی را به داستان پیوند میدهد و استدلال و فهمیدن جواب مسئله را به مخاطب واگذار میکند. این انیمهی جذاب مخاطب را غافلگیر و ذهن او را با مسائل روانشناختی و فلسفی درگیر میکند.
Can't find yourself. Lost in your lies