.House Mormont Remembers , The North Remembers. We know no king But the King in the North whose name is Stark
دلم برای روز های قدیم انجمن تنگ شده
آقا یه سوال ! : این جان اسنو که توی امضا و آواتارته واسه کدوم فصله ؟!
.House Mormont Remembers , The North Remembers. We know no king But the King in the North whose name is Stark
دلم برای روز های قدیم انجمن تنگ شده
این قسمت واقعا قشنگ بود من که دوسش داشتم
اون قسمت دنریس گوشت به اژدها داد خیلی باحال بود یه لحظه با خودم گفتم کاش منم اژدها داشتم
اژدهای قرمز دنریس خیلی رو فرمه
واقعا دلم واسه جیمی سوخت
اوجایی که جان اسنو با دختره درباره ی غش کردن و از حال رفتم صحبت میکرد جالب بود خوشمان آمد
قسمت آخر هم جالب بود جیمی دیگه آدم خوبی شده , دیگه بلد شده از دستش استفاده کنه
موزیک آخر هم خیلی قشنگ بود
مثل همیشه 10
شاد باشید
قشنگ بود اون سکانس جان اسنو که دربارهی جنگ صحبت میکنه رو دوست داشتم ...
دنریس هم حریص شده یه جورایی ...
9
"Your dreams are always going to be the most important to you than they will be to anybody else. So keep dreaming. Keep believing. Keep pressing forward. So all those warriors out there be encouraged!"
دنریس و جان اسنو این قسمت ترکوندند!! خیلی حال کردم. حالا میفهمم ارین چرا اینقدر با دنریس حال میکنه!! شخصیتش عالیه.
صحبت های جان هم درباره ی جنگ عالی بود، راست میگه اگه سپاه وستروس جمع بشه عددی نیستند، اما سپاهی وجود نداره که، نایت واچز هم ترکیده.
من 9 میدم.
اسم بازیگر نقش زن راب استارک Oona Chaplinــه. طرف نوه ی چارلی چاپلینه!
God is a Concept, By Which We Measure our Pain
انصافا این قسمت خیلی خوب بود واقعا بعضی سکانسا و دیالوگا عالی بود و موزیک عالیه رامین جوادی عزیز اصن این آهنگ وینترفل که پخش میشه ی حال دیگه میشم(آخر صحبت راب با زنش)
سکانسای دنریس -جان-گندری-و تایوین و جافری عالی بود مخصوصا اونجاییکه تایوین از پله ها بالا میره جافری میری..نه تو خودش یا اونجایییکه موقع خدافظی برین با جیمی برای اولین بار برین صداش میکنه سر جیمی نه قاتل شاه
راب استارکه من که داره پدر میشه فداش شم(زنش فک میکردم خلال دندونی بیش نیس ولی...بگذریم ظاهرا دارن واسه مراسم عروسی میرن)
جان اسنو:واقعا نمیدونم میخواد چیکار کنه!!!خیلی گیجم هیچ حدسی نمیتونم بزنم
سانسا:اصن حالم بهم میخوره از سکانسای مربوط به این تو همه قسمت هام هست
تیریون:ظاهرا مشکلات داخلی براش پیشومده فعلا درگیره این چیزاس
دنریس:احساس میکنم هدفش شده آزادی برده ها و این دلرحمی هاش میتونه واسش مشکل ساز شه شایدم برعکس قوی تر شه(اژدهاهاش یارو دید نافرم چسبوند مرسی اژدها مخصوصا قرمزه)
گندری:یعنی ملیساندره استنیس رو ول کررده و امیدش به اینه؟!!!
آریا:خدای تو چیه؟مرگ:دی بازم هاند اومد تو داستان!!!کجا میبرتش؟؟؟با توجه به اینکه دیگه نه به شاه و نه لنیسترا وفاداره!!
جیمی:الهی از اولشم واسه عشق هرکاری میکرد مثه پرت کردن برن
بولتن:واقعا معلوم نیس داره چه ... میخوره مرتیکه دورو
تیون:مثه همیشه بدبختی پشت بدبختی ی چی داشت اونم به باد داد بدبخت ترین و بی شانس ترین آدم سریاله
برن:رفتن به اونور دیوار!!!برای دیدن کلاغ سه چشم!!!واو
در نهایت تشکر از نوژن عزیز
9
خیلی هم آقایی
آی لاو یییو tvworld
[
الان تموم کردم و دارم فکر ميکنم سريال ديدم يا پ و ر ن ! بعد از چند قسمت قابل چشم پوشي, اين قسمت باز هرچي داشت رو کرد.
بگذريم...
سانسا حذب باد ترين آدم سرياله. دختره معلوم نيست چشه! کلا هرچي بهش بگن باور ميکنه و قبول ميکنه. با چند جمله از مارجرى نرم نرم شد!
جيمي هم که فعلا شده شخصيت خوب و مظلوم داستان.
از جان اسنو هم خوشم نمياد ديگه.
دنريس هم باز ميخواد برده ها رو آزاد کنه. با اين کاراش يه ارتش وفادار واسه خودش ميسازه. از قدرت دنريس خوشحالم. اون حالت بردگي و ذلت اوايل سريال ازش گرفته شده و عظمتي شده واسه خودش. صحنه ى اژدهاها عالي بود. اونجا که بهشون گوشت داد واقعا ديدني بود...
بعد از چند قسمت از مادربزرگ مارجرى خبرى نبود. کرک و پرش ريخت انگار بعد از حرف زدن با تايوين
جفرى هم که همچنان منفوره
آريا هم که با اون خداى مرگش... کاش زودتر بازم اونى که واسش آدم ميکشت بياد وارد داستان شه. جالب بود
ماجراهاى برن اين فصل برام جالب نيست. فصل اول جالب تر بود