کل متن اسپویل بارانه!
بازی مرکب با وجود تمام ضعفهایی که داشت ولی بدون شک بسیار سرگرم کننده و جذاب بود طوری که هر قسمت بی تاب قسمت بعد میشدم و یا حتی نمیخواستم سریال تموم بشه البته بعضی جاها باگهایی داشت که حس فانتزی و غیر واقعی بودن میداد! و یا ضعفهایی که دوستان بهش اشاره کردن و نمیخوام دوباره تکرارشون کنم ولی میشه گفت در کل لیاقت این همه تعریف رو داشت البته بجز قسمت آخرش که اصلا خوب نبود و به نظرم این که چنین شخصیتی(456) تریپ انتقاد و بعد هم انتقام به خودش بگیره زیاده روی و حماقت بود!(راستی تو قسمت سوم 90 % مطمئن بودم که شماره 001 همه کاره است
) !
چیزی که باعث شد از پایان بندی سریال خوشم نیاد رفتار متناقض شماره 456 بود!چون قسمت آخر به طرز احمقانه ای زد تو جاده خاکی! و کاملا نامتعادل رفتارکرد.یعنی کسی که میدونست امکان مرگش تو یک چنین بازیی وجود داره ، دوباره به بازی برمیگرده!! و حتی با رندی و کلاه برداری از یک پیرمرد ، قصد داشت برنده یکی از بازی ها بشه و عملاً حکم مرگ اون پیرمرد رو امضا کرد بود ، حالا تو قسمت آخر شده بود مدعی جوانمردی!! و یا این که بعد از گذشت یک سال از بازی هنوز کُنج اِذلت گزیده و به عبارتی خودش رو به نفهمی زده بود ! البته خب کسی منکر تراموایی که درون متن یک چنیی رویدادی قرار گرفتن به ادم وارد میکنه نمیشه ، ولی با این همه میبایست نسبت به مسولیتهایی که در قبال دختر خودش ، برادر شماره 67 و مادر شماره 218 داشت عاقلانه رفتار میکرد و همه اینا به کنار حالا ، این که قراره با این ثروت بدست اومده بره به جنگ این سازمان نشون میده که قراره فصل دومش رو قشنگ تر بزنن به سریال ؛ چون از یک چنین شخصیتی که همیشه احساسی و بدون فکرعمل میکرد نمیشه انتظار داشت بتونه چنین هدفی رو به سرانجام برسونه و در مقابل خدایان و سیستمی که در کل جهان ایجاد کرده اند یک تنه باسته و به نظرم باید تو همون فصل اول تمومش میکردن و یا حداقل جور دیگه ای ادامه اش میدادن!
خلاصه جدای از قسمت آخرکه بی نهایت رو مخ بود کلیت سریال خوب بود
ولی به نظرم سه عامل باعث شده بود سریال به شدت جذاب بشه ، تا جایی که اکثریت ، از خیلی از نقاط ضعف سریال چشم پوشی کنیم و یا اصلا به چشم نیان!
1-یکی کیفیت بصری خوب سریال ، یعنی نحوه فیلمبرداری و پالت رنگی و حتی لباسها و دکراسیون صحنه بود و انگار که داشتی فیلم سینمایی نگاه میکردی و بازی های خوب هم قسمتی از این کیفیت بصری بودن.
2-عامل دیگه بر میگرده به حال و هوای سینمای کره! به نظرم کلا سینمای کره در انتقال بخش احساسات و درام قضیه چه تو سریال ها و چه در فیلم های سینماییش همیشه خیلی خوب عمل کرده و میکنه و آثار کره ای یک حال و هوای خاص و جذب کننده ای دارن که نمیدونم نشات گرفته از ذات بخصوص مردمش هست ، یا آب و هوای کشورشون و یا فرهنگشون که باعث میشه همیشه جدی گرفته بشن(همونطور که حال و هوای فیلم های هندی نشات گرفته از ذات جوگیرمردمش هست! و باعث میشه هیچوقت(اکثراً) جدی گرفته نشن!)
3-اما سومین عاملی که به نظرم باعث شده بود سریال به شدت جذاب باشه بُعد مفهومی سریال بود!
ما انسانها به خاطر رشد و پیشرفتی که در زمینه های علمی و تکنولوژی داشته ایم و به خاطر پیچیده تر شدن زندگی و به وجود اومدن مفاهمیمی مثل قانون یا حقوق بشر و غیره .... فکر میکنیم که دیگه اون انسان بدوی گذشته نیستیم فکر میکنیم مدرن شدن سبب شده خصوصیات و خصلتهای ذاتی اون انسانهای وحشی چند هزار سال پیش ، از وجود ما انسانهای امروزی پاک بشه!
درواقع ما به واسطه این پیشرفتها یک دنیای غیر واقعی برای خودمان ترسیم کردیم و با این مفاهیم (شیک و زیبا) و (رنگ و لعابهای) متنوع ، احساسات و ذات واقعی انسانیمان رو پوشانده ایم
شاید علت تاثیر گذاری و جذاب بودن "بازی مرکب" این باشه که این سریال خودِ واقعی انسان و خود واقعی زندگی رو به خشن ترین شکل ممکن نشون داد و تمام خصوصیات و خصلتهای انسانی که در( دنیای بدون رنگ و لعاب) و واقعی انسانها وجود داره رو در قالب بازی به نمایش گذاشت ( عریانتر از دنیای بیرون بازی)و به ما انسانها یادآوری کرد که چه موجوداتی هستیم و حاضریم برای برنده شدن و زنده ماند تا کجاها پیش رفته و حتی روح خود را بفروشیم!!
درواقع اون جزیره ، خود کره زمین و بازیکنها هم همان مردم دنیا هستند و رفتار و احساسات هم ،همان رفتار و احساسات انسانی مانند زورگویی ، اتحاد ، دشمنی ، تقلب ، مهربانی ، خیانت ، حرص و طمع ... بود و فقط یک شانس دوباره به انسانهای داخلش میداد تا با زیرپا گذاشتن دیگران و با تکیه بر غریزه برنده شدن بتونن به غایت هدف این بازی یعنی "بقای برترین" برسن!!! و شانسی دوباره در زندگی پیدا کنن.البته سردیه (خون منجمد کننده ای) که در خشونت ، و (به راحتی کشتن بازیکن ها) در طول سریال به نمایش گذاشته شد هم درمیخکوب و غافلگیر کردن بیننده و در نتیجه جذاب تر شدن سریال هم بی تاثیر نبود.
در واقع تو این سریال واقعیت زندگی در قالب یک (بازی مرگ و زندگی) تحت نظارت خدایان یا صاحبان زمین که ما برایشان حکم سرگرمی رو داریم و هیچ رحم و مروتی در وجودشون ندارن به نمایش گذاشته شد ، تئاتری که در اون به واسطه بازی ها و قوانینی که توسط خدایان و صاحبان بازی وضع شده بود و توسط ناظرین (پیام آورانشان) ابلاغ میشد و نشون میداد انسانها در طول مدت زندگیشون :
چطور توسط قوانینی که خودشون یا دیگران وضع میکن کشته میشن (بازی اول) ،
چطوربرای سود بیشترحاضرن به قتل عام بیرحمانه هم نوعان خود دست بزنن(شبی که در خوابگاه همه به هم حمله کردند)
چطور با ذکاوت یا خوش شانسی از مرگ فرار کرده یا کشته میشن (بازی شکل شیرینی)
چطور از هم سوء استفاده میکنن!
چطور برای بقای خود با همکاری انسانهایی ، عده ای رو به کام مرگ میکشن!(بازی طنابکشی)
چطور حتی به پارنتر و دوست خود خیانت میکنن(بازی تیله ای)
چطور برای رسیدن به مقصد و برنده شدن انسانهای دیگر رو از پرتگاه پرت کرده و یا مانع عبور دیگران میشن(بازی پانل های شیشه ای)
و چطور برای زنده ماندن یا حتی برنده شدن حاضر به قتل و آدم کشی میشن!(بازی آخر)
و در کل چگونه زندگی کنن تا برنده بشن و یا زنده بمونن و به پاداش برسن!!!!
البته در این دنیا همه چیز تیره و تار نیست و گاها آدمهایی هم پیدا می شوند که سعی میکنن انسان باشند و قوانین رو بشکنن مانند کاری که 456 در لحظه آخر بازی کرد و خواست بازی رو تموم کنه! تا جان(218) رو نجات بده و یا کاری که شماره (240) تو بازی تیله بازی کرد و عملا خودش رو فدا کرد تا 067 بتونه به مرحله بعدی بازی بره!
و حالا شاید با در نظر گرفتن این کورسویی از امید به انسانها باشه که سریال در فصل دوم قصد داره بگه که این روند باید شکسته بشه و باید خدایان و صاحبان قدرت رو به زیر بکشیم و این چرخه باطل رو که از ازل شروع شده ، و ادامه دارد را نگذاریم که تا به ابد ادامه پیدا کند!!