1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
قسمت خوبی بود.
دلم میخواست لحظه ورود ریک با جنازه گلن و ابراهام به الکساندرا رو ببینیم میتونستن روش مانور بدن خیلی دراماتیک میشد.
رزیتا این قسمت عالی بود از همون ابتدا متوجه تغییرات شخصیتش شدم بی محلی کردن به نیگن و جواب ندادنش
درمورد قبر خالی مگی هم بگم شاید یچیزایی توش باشه
قسمت به قسمت داره ضعیف تر میشه
نیگان هم اصلا جالب نیست شخصیتش ، یه عالمه خنده و بعد یهو جدی ، اون قضیه دوتا اسلحه خیلی واقعا مسخره بود
نصف نیروهاش رو ریک توی فصل قبل کشت بعد به جاش دو نفر رو کشت بعد حالا به خاطر دو تا دونه سلاح میخواست یه نفر رو بکشه ، با این روند میخواد پیش بره ، همون بهتر که این فصل نیگان رو بکشن تمومش بره
مگر من ! من میشوم بی ت و
با اینکه نظر شما شخصی هست و من فقط جهت اشنایی با وضعیتی که الان پیش اومده بین نیگان و ریک اشاره میکنم . شخصیت نیگان روان پریشی مدرن رو به تصویر میکشه ؛ شخصیتی که خنده هاش باعث عصبانیت مخاطب و ریک و گروهش میشه ؛ برعکس به نظر من این نشون میده که چه جدیتی در درونش نهفته هست ؛ نیگان نیروهاش به منزله خانوادش نمیدونه ؛ به نیروهاش به عنوان ابزار نیگاه میکنه اینو حتما دقت کنید ؛ نیگان اصلا براش مهم نیست نیروهش بمیره ؛ یه نیروش فرار کرد و به دست راستش گفت برو برگردونش ؛ اونم راحت کشتش ؛ نیگان هم هیچکاری نکرد ؛ ولی توی دنیایی که ریک واسه گروهش ساخته مساله رییس و رییس بازی نیست ؛ ریک همه نیروهاشو دوست داره و به همین دلیل واسه هر نیروییش از بزرگ تا کوچک ؛ اهمیت قائل میشه و خانواده میدونه همشون رو ؛ و این تفکر انسانی درستی هست که سریال نشون میده ؛ قضیه دو اسلحه هم خیلی مهم بود ؛ ببینید اینقدر اهمیت داره که یک قسمت کامل رو وقت اومدن نیگان به الکساندریا گذاشتن و روش برخورد و زهرچشم گرفتن از ریک و همه گروهش ؛ با این دو اسلحه یک چیز رو نشون داد ؛ که نیگان شوخی نداره و در پس اون خنده هاش ؛ رحم نمیکنه و خیلی راحت میکشه ؛ و این تنها ریک هست که متوجه شده که شعار نیست حرفای نیگان ؛ عمل هست ؛ واسه همین حتی اسلحه میشون هم گرفت داد به ریک ؛ و حالا داشتن اون یک دونه اسلحه توسط رزیتا باعث مرگ یکیشون حتما میشه و مشکلاتی که گریبانگیرشون هست ؛ شما برگرد به گروه و کمپ پادشاه ایزیکل همشون اسلحه های سرد و نیزه دارن ؛ این نشون میده که نیگان شوخی نداره و اونا خوب اینو متوجه شدن .
الان دیگه بحث مرگ و زندگی هست ؛ همانطور که نیگان میگه ؛ یا مرگ یا زندگی ؛ که خب نیگان بدون شک اگر اون دو اسلحه پیدا نمیشد اون زن رو میکشت .
در یک کلمه فوق العاده بود این قسمت و کلا این فصل. انگار دین مورگان زاده شده تا فقط و فقط نقش نگان رو بازی کنه. بی نهایت غیر قابل پیش بینی. 10/10
اگر فرماندار رو می کشتی، کل گروهش از هم می پاشید و شکست می خورد. ولی به نظرم نگان درست نقطه مقابلشه. بی خود نیست که اکثریت گروهش خودشون رو نگان معرفی می کنن. یعنی کشتن نگان اصلی اهمیتی نداره. (چاره کار نیست) کافیه نگان رو بکشی تا با یه صف طویل از افرادی رو به رو بشی که آمادن جاش رو پر کنن. یک کلونی که همشون ملکه هستن. البته با رعایت سلسله مراتب.
تو فصل های قبل نیمه تاریک ریک رو دیده بودیم و این فصل هم انگار باید نیمه ذلت و خواری ریک رو ببینیم!
دوایت به هر قیمتی که شده می خواد دریل رو وادار به تسلیم شدن کنه تا اینطوری از عذاب وجدان خودش کم بشه و به این باور برسه که کار درستی رو کرده.
اون بادکنک های سبز رنگ که آنید می خواست نگهشون داره، برمی گرده به آخرین خاطره ای که با گلن داشته. اون قسمتی در فصل قبل که حاضر میشه با گلن به خونه برگرده و بعد می بینن که زامبی ها دور تا دور الکساندریا رو گرفتن و اون بادکنک ها رو رها می کنن تا مگی با دیدنشون بفهمه که گلن نمرده و زندست.
تو پیج های طرفداری مطرح شده که دریل با پلک زدن و تکون دادن سرش یک پیغام مورسی (کد مورس) رو برای ریک فرستاده. با مظمون "شرق" یا "شش مایل دورتر از هیل تاپ". به خصوص که در اوایل این قسمت هم تصویری از یک صفحه راهنمای کد مورس دیده شد. نظریه جالبیه!!!
کجاش رو نفهمیدی؟!چقدر تخیلی
این نیگان واقعا"معرکه است.