بزارید یه نگاه کوتاهی داشته باشیم به ژانر گانگستری (مافیا): از دهه ی 30 میلادی این ژانر رشد کرد و کم کم از این دوران بود که تا اخرهای دهه ی 50 جزو بهترین سبک های سینمای هالیوود در دوران طولاییش شد.بازیگر مشهور و معروفی نبود که تو چندتا از این فیلم ها بازی نکرده باشه از بوگارت و کاگنی بگیرید تا رافت و رابینسون.در این دو دهه کارگردان ها هر ایده ایی که داشتند رو بروز دادند و دیگه تمام فیلم هایی که ساخته می شدند تبدیل به یه کلیشه شدند و فروشی هم نکردند,فروش پایین هم مساویه با نابودی اون ژانره.....رفت و رفت تا رسید به دهه ی 70,فیلمی به نام پدرخوانده یک تنه دوباره این ژانر رو زنده کرد و روزی روزگاری در آمریکا تثبیت اش کرد,اما بعدش پدیده ایی به نام اسکورسیزی اومد و با رفقای خوب و کازینو و خیابان های پایین شهرش ژانر گانگستری رو به همراه سگدانی و پالپ فیکشن تارانتینو به قله ی سینمای هالیوود رسوندند....فیلم های ابتدایی این ژانر اغلب شخصیت منفی شون افرادی قلدر,سرسخت با خشونت زیاد بودند که کمی محبت هم در مواقع لزوم تو وجودشون بود,تو این فیلم ها تم اصلی فیلم به قدرت رسیدن و سپس نابودیشون بود و به موضوع دیگه ایی انچنان اشاره نمی شد و روش مانور نمی شد تا همانطور که در بالا گفتم پدر خوانده اومد و جنبه ی خانواده و با خانواده بودن رو بهش اضافه کرد,از اهمیت خانواده و با هم بودنش گفت و در کنارش تو سه قسمت روند به قدرت رسیدن مایکل رو نشون داد....بعد ها سریالی اومد که طلایه دار این ژانر شد : سوپرانو _ اما سوپرانو چی داره که اینهمه درموردش بحث میشه و اینقدر به یک سریال پرطرفدار تبدیل شده,ایا همون روند فیلم های قبلی رو تو خودش تکرار کرده و از همون فرمول استفاده کرده یا نه؟باید بگم سوپرانو هم مثل پدرخوانده که در زمان خودش فرم جدیدی رو به این ژانر اضافه کرد,عمل کرد و داستانی رو به ما نشون داد که تا حالا تو کمتر فیلمی دیده بودیم.کار مهمی که کرد همون اول قهرمانش رو شکست ناپذیر و غیرقابل نفوذ نشون نداد,بلکه او رو فردی معرفی کرد که حتی با رفتن اردک های تو استخرش گریه میکنه,تو فشارهای زندگی غش میکنه,حتی نمیتونه از دست موزیک های بچه هاش یه صبح رو راحت بخوابه,پس همین اول برعکس فیلمهای دهه ی 50 کار کرد و قهرمانش رو به صورت تک بعدی به بیننده اش نشون نداد.برعکس خیلی از فیلم های دهه ی 70یی از ابتدا تا انتهای و روند به قدرت رسیدن شخصیت اصلیش رو نشون نداد و از همون ابتدا اونرو در گروه قدرتمند معرفی کرد از همه مهمتر به زمان حال اومد به دهه ی 2000 و از مشکلات و تغییرات ساختار مافیا صحبت کرد....خیلی موارد دیگه وجود داره که به ما نشون میده که سوپرانو سریالی نبوده که بخواد یک کپی خوب باشه از فیلم های قبلتر ساخته شده,بلکه هدفش این بوده که یه چیزی رو هم به سینمای گانگستری اضافه کنه و بگه من هم هستم.
صحبت در مورد داستان کلی سریال سوپرانو بسیاره,تعدادی هم اون رو کپی از فیلم اینو تحلیل کن با بازی بیلی کریستال و رابرت دنیرو میدونند,اما هم این فیلم و سوپرانو در یک مدت زمانی به بازار اومدند و بحث بر اینکه کدوم یک از فیلمنامه ی اون اقتباس کرده هم بسیاره....اما تو این 7 قسمتی که بنده از این سریال دیدم و از اونجایی که طرفدار ژانر گانگستری هم هستم یه لحظه ی بد و پرت هم توش ندیدم.داستان فیلم به خوبی جلو میره و شخصیت هاش رو هم خیلی خوب به مخاطبش نشون میده,بیننده دو جنبه ی زندگی تونی سوپرانو (شخصیت اصلی داستان) رو تو این سریال مشاهده میکنه مثلا : زمانیکه در کنار خانواده اش هست و زمانی هم که سر کارش مشغوله/دو جنبه رفتاریش که یکی خشنه و یکی مهربون/دو زن که یکی مادر بچه هاشه و اون یکی برای رفع نیازش/دو فرزند که یکی دختره و یکی پسر/ و در اخر هم دو فرد از نسل قبلتر از تونی(مادر و عموش).......دو خط داستانی کلی تو سریال موجوده یکی برای زمانیکه تونی با گروهشه و یکی هم برای زمانیکه با خانواده اش هست,نویسنده ی سریال خیلی عالی به این دو جنبه ی متفاوت میپردازه,اونها رو بهم گره میزنه و از سختی های هر کدوم حرف میزنه,گه گاهی هم حتی مشکلات خانواده رو عامل اصلی بدبختی تونی نشان میده و اونرو حتی از کسب کارش هم سختتر میدونه.....این فشارها در یک جا جمع و باعث غش کردن تونی میشه, پس تونی پیش یک روانپزشک میره تا راه چاره اش رو پیدا کنه,اما نشون دادن ضعف جلوی هم دسته ای هاش برابری میکنه با سقوطش در گروه بنابراین باید طوری رفتار کنه تا کسی متوجه این رفت و امدهاش به پیش روانپزشک نشه ....
سوپرانو هیچ وقت سعی نمیکنه که شعور بیننده اش رو جیگر فرض کنه و سطح سوادش رو پایین بدونه یا بخواد که فریب اش بده,پس این عامل موفقیت سریاله,این عاملیه که اون رو تبدیل به بهترین کرده...
|
|