»» The Message 1977: معركهايي است اين فيلم ماندگار.ما "ايراني"ها كه باهاش خاطره داريم
(و با عنوان "محمدرسولالله میشناسیمش) هنوزم هربار به صورت "خلاصه"!
(و به نام و عنوان "فيلمسينمايي" كامل) از صداوسيما پخش ميشه مثل بار اول از دقيقه اول تا دقيقه آخر تك تك لحظات فيلم حتي بياهميتترين اتفاق فيلم رو "ميل" ميكنم (معادل خوردن و ديدن). نسخهي اصلي رو تماشا كردم ولي خيلي سخته كه اون "شاهكار" دوبلهي مردان و زنان هنرمند ايراني رو فراموش كنم. اصلا انگار لذت بردن از شخصيت "حمزه" و نفرت از "ابوسفيان" بدون دوبله امكانپذير نيست.
»» Inglourious Basterds 2009 : پاپترين روش براي روايت تاريخ. هچيكس بهاندازهي "استاد Q.T" حتي قدرت تصور چنين روايتي رو نداره چه برسه به يك اجراي خيرهكننده. 20 بار 100بار نه بهنظرم كه هرچقدر اين فيلم رو ديده باشيد باز هم جا داره براي "بار بيشتر"! تماشاش كنيد. هرچند داستان و قهرمانان فيلم و پايانبنديش همه در مقابل عقايد مقدس من قرار گرفتند ولي با اين وجود شنيدن
(اينجا تماشا كردن) يه "راي مخالف" خوشبيان
(اينجا خوشساخت) كم از اون عقايد نيست.
»» The Intouchables 2011: جادوي سادگي يك فيلمنامه.با وجود اينكه 2سال بيشتر نيست كه باهم آشنا شديم ولي عجيب بهم وابسته و دلباختهايم. خوشحالم كه در انجمن چنين فيلمي "اكران" شد. اين از اون موارد استثنايي است از يك فيلم تمام فرانسوي تعريف ميكنم.
(مهمترين اتفاق سينمايي سال 91 در زندگي من تماشاي اين فيلم سرخوش فرانسويست. نميدونم "ادريس" هنوزم با "فليپ"ي كه مدتيه متاهل شده زندگي ميكنه يا نه؟!)
»» Pans Labyrinth 2006 : هر وقت خواستم از اين فيلم "تعريف كنم" كم آوردم! مثل همين الان كه هيچ "ايده"ايي براي توصيف فيلم ندارم. البته ممكنه اشكال از "عشق سگي"! باشه كه نسبت به اين فيلم دارم.
»» Dogville 2003 : نه ديگه "فنتريه" كارگرداني مثل اين خواهد داشت و نه "نيكول كيدمن" بازيگري مثل اين. يه "ساختارشكني" و "فرمبازي" قصهگو. كاش همهي فيلمهاي دنيا اين دو تا رو باهم تلفيق كنن و بشن يه چيزي شبيه به اين "شاهكار".
»» Mother 2009 : گاهي اوقات پيش مياد! ولي "مادر" هميشه هست. خيلي مبهم! سال پيش بود كه فيلم رو براي بار اول "ديدم" و براي بار دوم "خوردم"ش. يه چند مدت بعد از تماشاي اين فيلم اصلا علاقهايي به تماشا كردن هيچ فيلم سينمايي نداشتم.
»» Kill Bill vol.1 2003 : از دو تا نقل قول استفاده ميكنم:
"يك سكانس اكشن خوب نابترين فرم سينمايي است كه ميتوانيد آن را پيدا كنيد."
(استاد تارانتينو)
"ما روشنفكرهاي از راه بهدر شده، براي فهم درست فيلم، بايد دست برادر كوچكمان را بگيريم و پاي فيلم بنشانيمش و به صداي نفسهايش گوش كنيم تا بفهميم كدام صحنهي فيلم خوب است و كدام بد."
(منتقد ايراني امير قادري)
»» Chaser 2008 : به نظرم مناسبترين شكل يك فيلم خشن و جنايي در اين فيلم كرهايي اتفاق ميفته. پيدا كردن يه مردي شبيه به "يونگ-هو" در سينما نزديك به غيرممكنه.
»» بازمانده 1373 : در سينماي "ما" تكرار نشدني و در سينماي جهان يك "استثنا" است. خيلي كم پيش مياد كه دوست داشته باشم جاي شخصيتي يا بازيگري در فيلمي بازي كرده باشم. ولي در "بازمانده" آرزو دارم فقط براي يكبار غيرممكني ممكن شود و من جاي اون "نوزاد" در آغوش مادربزرگش در قطاري پر از "يهودي" باشم و با گوشم براي آخرين بار صوت خوش "آيتالكرسي" رو بشنوم و بعدش .... بووووووووووووووووووووووم! لذيذتر از اين چه چيز ديگهايي وجود داره؟!
»» Triumph Of The Will 1934 : سرزمين موعود. مستندي براي تماشاي آن. تا مدتها هيچ اطلاعي از اينكه اين مستند توسط يك "زن" كارگرداني شده بود نداشتم. بينظير. هم عنوان هم متن هم حاشيه هم محتوا هم فرم ...