مینی سریال اولیو کیتریج بر اساس کتابی با همین نام و در چهار ایپزود حدودا یک ساعتی، حول محور شخصیت اولیو کیتریج می چرخد. با دیدن یک ربع اول سریال کاملا متوجه خواهید شد که اولیو چگونه شخصیتی است. در یک طرف زنی وجود دارد که هدیه ولنتاین شوهرش را به سطل زباله می اندازد، وعده های غذایی را همراه با جنجال سرو می کند و هیچ فردی از زبان تند و گزنده و نگاه های عاقل اندر وی در امان نیست؛ در طرف دیگر این زن با روش خود به همشهریانش کمک میکند، برای دانش آموزان دلسوزی می کند و به صورت نیمه مخفیانه عاشق مردی دیگر است.
در هر اپیزود با داستانی متفاوت روبرو می شویم که دوره ای از زندگی اولیو را به نمایش می گذارد. شاید در اپیزود اول رفتارهای این زن موجب شود ما فکر کنیم او بدجنس است، اما رفته رفته با نیمه دیگر اولیو آشنا شده و متوجه می شویم نگاه واقع گرایانه و تا حدودی تلخ او نسبت به اتفافات و شخصیت ها می تواند توجیه پذیر باشد. این زن با بازی درخشان فرانسیس مک دورمند شخصیتی ایده آل گرا دارد، اما از همان آغاز زندگی شرایطش نه تنها ایده آل نبوده، بلکه شکست های پی در پی وی را سرشکسته و تلخ کرده است. پدر و مادری با شرایط خاص، همسری که از نظر روحیه و اخلاق 180 درجه با او تفاوت دارد و فرزندی که تبدیل به نقطه مقابل خواسته او شده بخشی از شکست های وی در دوره های مختلف زندگی است.
در سکانس آغازین سریال شاهد اقدام اولیو به خودکشی هستیم و سپس بازگشتی به 25 سال قبل برای نشان دادن مسیری که منجر به رسیدن او به این نقطه شده است. مسیری که در آن خود او یک بار فردی را از خودکشی نجات داده و به وی فهمانده است که حتی در بدترین شرایط باز هم می شود چیزی پیدا کرد که زندگی را به مرگ ارجحیت دهد. در هر صورت اولیو کیتریج را می توان یکی از بهترین مینی سریال های اخیر تلویزیون دانست که با وجود اپیزودهای کم، حرف های زیادی برای گفتن دارد.