I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
راستش من با ترتیبی که توی IMDB هست، ندیدم ولی در کل زیاد قسمتای خوبی هم نبودند، فصل قبل انگار یه جرقه بود و به همونم ختم شد و این فصل اصلا در حد چیزی که انتظار داشتم نشد...
Pop Squad و Snow in the Desert از لحاظ گرافیکی و داستانی بهتر بودند ولی Automated Customer Service و Life Hutch تقریبا کپی هم بودند Ice بد نبود هر چند نمیدونم چی بود، بقیشونم قشنگ خارج بودند و بیشتر به چشم یه اثر مستقل باید بهشون نگاه کرد...
امتیاز به فصل : 7
فصل دوم
حالا نه اینکه فصل اول خیلی خوب بوده باشه ولی حداقلش این بود از 18 قسمت شیش هفت تا داستان و ایده جالب داشت و سه چهارتا قسمتش هم از لحاظ فنی و هم از لحاظ داستانی خوب بودن، ولی این فصل به شدت ناامید کننده بود.
فصل اول بیشتر جذابیتش به خاطر جدید بودن و غیرقابل پیش بینی بودنش بود و طبیعتا این فصل اون المانها رو از دست داده و سازنده ها هم کاری واسه بهتر شدن سریال انجام ندادن که نتیجه شده این فصل ضعیف.
تمام داستانهای این فصل مسخره، تکراری و بیخود بودن و اصلا کوچکترین جذابتی نداشتن.
تنها قسمت آخر The Drowned Giant ایده نسبتا خوبی داشت که اونم درست و حسابی نساخته بودن.
خیلی خیلی ضعیف و ناامید کننده بود.
پایان فصل
»» چقدر بد بود این فصل و چرا اپیزودهاش کم بود، بعد از دو سال فقط 8 تا اپیزود!!!! نصف هر اپیزود که تیتراژ پایانی بود، مفید این فصل 85 دقیقه بود پس بقیه اش کو؟؟ قشنگ معلومه که نتفلیکس هر سال میخواد قطره چکانی چند اپیزود بده بیرون تا فقط برنامه پخش شبکه رو پر کنه
این فصل فاقد هیچگونه خلاقیت بود، نه از لحاظ داستانی و نه از نظر بصری. داستان ها تکراری بودن و مشابهـشون خارج از دنیای سریال دیده شده ، یکی دو تا اپیزود اصلا" داستان نداشتن و فقط حرافی های بی ربط بود. تنها اپیزود Pop Squad از بقیه بهتر بود و کمی هم Snow In the Desert .. تایم هر اپیزود نسبت به موضوع مناسب بود ولی خود موضوع مالی نبود. این فصل مثل یه طبل توخالی بود و فقط برای سیراب کردن عطش بیننده بعد از دو سال ساخته شده بود که اونم نا امید کننده بود، تنها حُسن این فصل فقط استفاده بیشتر از تکنولوژِی شبیه ساز بود که باید گفت دو بعدی بساز ولی داستان درست و حسابی داشته باشه. برم یه بار دیگه «زیمای آبی» و « زمانی که ماست قدرت رو دست گرفت» ببینم تا اینو بشوره ببره.
امتیاز 5
فصل اول حکم سورپرایز دوست داشتنی بود. اونقدر تازه نفس که چشم هامون موقع دیدن نسبت به ایراد هاش بسته شد. ولی بعد از اتمام فصل اول وقتی برمیگشتی و یه نگاه کلی میکردی چیزی بیشتر از خلاقیت های انیمیشن سازی که با جیب پر از پول برای ساخت حمایت شدن به همراه چند تا ایده جالب که بعضی هاش خوب پرداخت و به نتیجه مورد قبول رسیدن نبود.
بعد از گذشت 2سال از فصل اول اپیزود های زیما بلو، وقتی ماست ها قدرت مند میشن، اپیزودی که داستان رو لوپ وار روایت میکرد، ایپزود توهم جهان کیهانی ( که شامل صحنه های ج/.نس/ی هم بود) با یکی دو تا دیگه اونهم بخاطر اکشن گیراشون و نه داستان توی ذهنم موندن.
و اما فصل دوم.
حس میکنم حاصل خود خفن پنداری تیم سازنده بوده. انیمیشن ها هر چقدر هم خفن باشه برای مخاطب قابل انتظار هست پس یکی از مهم ترین فاکتور های موفقیت سریال از دست رفته.
جایی که ایده های بدیع ی وجود نداره. حتی توی همین 8 قسمت هم ایده های تکراری وجود داره. اپیزود اول و هفتم هر دو درباره هجوم هوش مصنوعی برای نابودی انسان هست اونم بدون هیچ پیش زمینه ای. اگر بدون پیش زمینه رو هم بخایم قبول کنیم یکی از اپیزود های black mirror با اون ربات سگ نماش خیلی خیلی بهتر از این 2تا قسمت عمل میکنه.
اپیزود سوم و چهارم حول نامیرایی انسان میگزره. اپیزود سوم ایده جالب تری داره و میتونست با یه پرداخت بهتر به شدت تاثیر گذار باشه ولی خیلی ساده از ایده ای که داره میگزره. اپیزود چهارم هم فقط به برقراری رابطه یه نامیرا با یه روبات بسنده میکنه.
ایپرود 6و8 هم از دید من نگاهی متفاوت به داستان بابانوئل و گالیور بود. با این تفاوت که ایده اصلی اپیزود 6 محدود به اینه که نویسنده ها با خودشون گفتن چی میشد اگه بابانوئل یه هیولا بود؟! و اولین طرحی که به ذهنشون رسیده رو برای خلق اون هیولا به تصویر کشیدن. همین و بس. بیشتر از این فرا نمیره.
اما اپیزود هشتم ایده جالب تری داره و باز هم از پتانسیل خودش استفاده نمیکنه. حیف که میتونست مفاهیم جالب و عمیقی رو با همین مونولوگ های ارائه بده.
اپیزود 5 هم با یه پیش زمینه داستانی میتونست موفق عمل کنه و تا این حد گل درشت نباشه.
اپیزود 2 هم برای من بی هدف ترین قسمت بود.
زمان کم اپیزود های این فصل هم نشانه دیگری از همین عدم پرداخت، عجله یا خود خفن پنداری هست. اکثر اپیزود ها 13 دقیق بودن که 3-4 دقیقه رو هم تیتراژ شامل میشد.
ساخت اثـر کوتاه به مراتب دشوار تر از فیلم بلنـدست(بخصوص زیر ده دقیقه) ؛ چرا که در یک تایم کوتاه شما باید فضا سازی داشته باشی ، شخصیت خلق کنــی ، حادثه بیافرینی ، چاشنی درام به داستان اضافه کنی و فارغ از همه این ها داستان باید تاثیرگذار هم باشد.حالا اقای فینچر و میلر مجموعه رنگارنگ از داستانک هایی خلق کـردند که هر کدوم طعم و لحن خاص خودش رو دارند.Love, Death & Robots شبیه بعضی نوار ها کاست های قدیمیست که گلچینی از آهنگ های سال بود و یـک قطعه ای خیلی شاد داشت ، یک قطعه ای خیلی غمگین ، موزیکی از لحاظ فنی خوب در اومده بود از طرف کاری هم خیلی ضعیف.این سریال دقیقا همینست ، اصلا یک دست نیست ؛ برخی واقعا مجذوب کننده و بکـرست و برخی دیگه هم چنگی به دل نمیزند ولی جذابیت اصلی سریال هم در همین چنددستگیست.فصل دوم از هر حیثی نسبت به فصل اول عقب گــرد داشت ؛ چه در ایده که برخلاف فصل یک که به نوعی بدیع و تازه بود اینجا غالب ایده ها از آثار دیگه الهام گرفته ، چه از لحاظ مفهومی که جسارت فصل یک رو نداشت و همچنین به دلیل اپیزود های کمتر از چشم انداز گسترده فصل قبل بی بهره بود.
با این وجود «فصل دو» یک اپیزود خیلی قدرتمند دارد که تداعی کننده تجربه لذت بخش فصل اولست.اپیزودی که شباهت فراوانی به حال و هوای blade runner دارد.Pop Squad اپیزودی عمیقا تاریک و تکان دهنده ، ترکیبی جذاب و خارق العاده از اتوپیا و دیستوپیا.اپیزودی که تنه به بازی های ویدیویی می زند و شما رو در همان ثانیه های آغازین توسط مولفه های سبکی نوآر غرق می کند.داستان در آینده ای روایت می شود که قفـل مرگ شکسته شده و ادمیزاد توانسته به اکسیر جاودانگی دست پیدا کند و خود را از فرسودگی کالبدش برهاند به شرطی که دیگر فرزندی نداشته باشد.در این بین کاراگاهی وظیفه دارد هر بچه ای که به طور غیر قانونی به دنیا اورده می شود ، ردیابی کند و بکشد.ضد قهرمان داستان پس از قتل اوایل داستان تفکرات متنفاضی در وجودش رخ نمایی می کند که به مرور یک معضل اخلاقی در درونش گسترش می دهد.در پایان با ملاقات «ملانی» چشمه ای از عشق و انسانیت در درونش شعله می شود و برای محافظت از او همکارش را از راه بر میدارد ؛ در همین حال کارگردان نمای نوری را به ما نشان می دهد که آسمان را شکافته ؛ گویا ضدقهرمان داستان به یک باره با پذیرش عشق بی قید و شرط و بیدار شدن وجدانـش تجربه ی جدیدی کسب می کند و نقاب هیولایی که بر چهره داشت برداشته شدهست.
چقدر این فصل بد بود!
1.تعداد قسمتها کم بود.
2.تایم هرقسمت نسبت به فصل قبلی کم بود.نصفش که تیتراژ بود!
3.ایده و خلاقیتی دیده نمیشد.
4.بعضی از داستانها مثل پاپ اسکواد یا قسمت آخر که در مورد غول بود ایده جذابی داشتند ولی نتونستند ازش استفاده کنند.شایدم یه قسمت چند دقیقه ای این اجازه رو نمیداد.