I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
Re:Zero - Season 2 - Episode 20
ریزیرو هر اپیزود آدم رو وادار میکنه که بیاد در موردش صحبت کنه ولی خب حوصلهم نکشید :دی احتمال داره با خوندن این متن بعضی جاها براتون اسپویل بشه، پس اگه تا پایان اپیزود ۲۰ ندیدید، نخونید که مشغول الذمه تون نشم!
خب این اپیزود با یک صحنه بسیار بسیار لود! و جدای از داستان اصلی ناول شروع شد؛ نکتهش هم دقیقا اونجا بود که نشون داد اکیدنا دقیقا میخواست همین پلنی که روی رزول پیاده کرده بود رو، روی سوبارو هم اجرا کنه که نتونست. ولی خب رزول نتونست مثل یوسف و سوبارو، تقوا پیشه کنه! کاملا مشخص شد که اکیدنا برای رسیدن به هدفش، برای هر لحظه، یک استراتژی داشته و داره و اینکه صرفا با یک طماع عادی طرف نیستیم. (چرا صورت اکیدنا رو این اپیزود نشون ندادن؟!)
این اپیزود با یک کاراکتر جدید آشنا شدیم به نام هکتور؛ فقط این رو بگم که به اشتباه در ترجمه، اشاره شد که هکتور Devil یا اهریمنه، که در واقع باید وارلاک یا ساحره مرد، ترجمه میشد. تاثیر لباس پوشیدن و نحوه گفتارش به روی رزول زمان حال رو دیدید؟! یعنی چه اتفاقی این وسط افتاده؟!
نکته بعدی سرگذشت پر درد هر کدوم از کاراکترا رو داریم میبینیم (این اپیزود بئاتریس) و این بک استوری قوی باعث شده که با هر کدوم از کاراکترای این انیمه بتونیم به راحتی همزاد پنداری کنیم. کلا کاراکترای بیهوده و الکی خیلی کمه و این از نقاط قوت ریزیرو هستش.
جذابترین بخش هم در انتها یعنی مکالمه سوبارو با رزول بود؛ جز معدود دفعاتی بود که رزول، سورپرایز شد (سوبارو کاملا سرگذشت ساخت پناهگاه رو میدونست) رزول که انگار عنان از کف داده به هر کدوم یه نیشی زد که از گوشه رینگ بیرون بیاد ولی خب گارفیل، اتو و سوبارو کله خراب تر از این حرفا بودن که تحت تاثیر قرار بگیرن! انگار رزول همون سوباروی فصل پیش هستش ولی خب هیچ وقت خودش رو اداپته نکرد برخلاف سوبارو. اینکه به هر ضرب و زوری میخواد بگه برای نجات یک نفر باید از بقیه گذشت خیلی عجیبه و این همه سال روی این موضوع قفلی زده عجیب تر!
کلا این آرک در مورد پذیرش خود با دخالت اتفاقات گذشته و پیش روی رو به جلوئه (کنار گذاشتن منیت و تکیه کردن به دوستان) چیزی که سوبارو با کلی درد و رنج متوجهش شد و الان رزول الکی داره ادای حال بدارو در میاره! :دی
+ توی انیمه اواردز شب گذشته، ریزیرو تونست عنوان بهترین اثر فانتزی رو بدست بیاره.
Jujutsu Kaisen - Episode 19
وقایع داستان به کنار، این چند اپیزود، الخصوص اپیزود ۱۹ فستیوال انیمیشن و موسیقی بود. واقعا ماپا سنگ تموم گذاشته برای جوجوتسو؛ چقدر روان و با کیفیت. آدم بد عادت میشه واقعا. چون وقتی یه چیز خیلی های لولی رو تجربه میکنی یه توقعی درست یا غلط توی ذهن شکل میگیره و باعث مقایسههای آزار دهنده در آینده میشه که نتیجهش چیزی جز کاهش لذت نیست. چه یه گیم شاهکار یا سریال یا انیمه و غیره فرقی نداره. واقعا لحظه شماره میکنم برای دیدن چینساومن ماپا!
+ جوجوتسو دیشب کلی جایزه برد که مهمترینش عنوان بهترین انیمه ۲۰۲۰ بود. فکر میکنم بهترین کارگردانی و آنتاگونیست رو هم برد دقیق یادم نیست. خلاصه که چنین شونن مدرنی رو به این تمیزی ساختن واقعا دست مریزاد داره.
Re:Zero - Season 2 - Episode 23
دنبال یک اپیزود ۱۰۰ از ۱۰ میگردین؟! بایا کنید! یعنی ریزیرو ببینید :دی
با اختلاف بهترین و هیجان انگیز ترین اپیزود فصل دوم یا کل این سری؛ به بلوغ رساندن کاراکترها حتی در میانهی فایتهای خونین و خشن. بعضی صحنههای این اپیزود حتی برای خوانندههای ناول هم جدید بود!
(متن کاملا اسپویل داره پس اگه این اپیزود رو ندیدید، نخونید!)
ابتدا فایت گارفیل و السا؛ به نظرم فارغ از نتیجه مبارزه، پرداختن به السا و گذشتهش و وجههای شخصیتیش اهمیت داشت. از گرایشهای مازوخیستیش گرفته تا حفاظت از خواهرش و... جالب بود که حتی برای قاتلی مثل السا هم حفاظت از تنها عضو خانوادش، حتی در وسط فایت هم از جونش، مهمتر بود! نکته جالب بعدی قابلیت بازیابی جسمی السا بود که با این وجود میتونست در مقابل گارفیل دووم بیاره ولی یک چیز نتیجه رو عوض کرد! نه فرم مانستری گارفیل و نه قدرت عجیب و غریبش... کلمات! بله کلمات! گارفیل به ومپایر بودن السا اشاره کرد و اون شوکه شد. عجیب نبود که همچین کاراکتری شیفته یک بچه پونزده ساله بشه و بهش بگه «بعد از اینکه توی خون دل و رودهت غسل کردم همیشه به یادت میمونم!» چرا عجیب نبود؟! چون بالاخره با کسی رو به رو شد که برای زندگی خودش و بقیه ارزش قائله (برخلاف ورژن گذشته سوبارو) کسی که برای حفاظت از زندگی خودش و خواهرش میجنگه باید هم در چشم شخصی مثل السا عزیز جلوه کنه.
اتفاق جالب بعدی شناخت بخشی دیگه از کاراکتر گارفیل بود؛ اینکه با وجود تمام این اتفاقات به السا گفت ولت میکنم بری! گارفیل یه بچه کله شق که کلی تلاش میکنه تا بزرگتر از سنش رفتار کنه. با تک تک کلماتی که دهنش بیرون میومد، السا بیشتر و بیشتر شیفته این روباه سفید میشد... تا این حد که شروع کرد به تعریف کردن داستان کودکیش و اینکه چطوری تبدیل به این شکارچی دل و روده شده (شاید نوعی وصیت) چقدررررررررر کارگردانی این صحنه خوب بود... (صحنهای که دو کاراکتر هیچ سلاحی غیر از چنگ و دندونهاشون ندارن و این فلشبک میزنه به فصل اول که السا گفت من برای زنده موندن همه کار میکنم)
تقریبا در تمام این سالها السا کشت و کشت و کشت تا به همون لذت اولین بار دست پیدا کنه، ولی توییست ماجرا اینجا بود که اون گرمیِ خونی که در کودکی حس کرد برای مقتول نبود، بلکه این خون خودش بود که هوش از سرش برد! و حالا همون حس و حال دوباره توی وجودش قلیان کرد و مسخ اون احساس شد. دختری که یک عمر در جستجوی اون گرما و شادی اولین قتلش بود، در میان یه جهنم داغ نابود شد. (من میگم کارگردانی صحنهها و اتفاقات توی این مجموعه الکی نیست)
آزمون سوم املیا؛ کابوس میآید
اون صحنهای که گفتم حتی ناول بازها هم براشون تازگی داشت اینجاست! دیدن آیندههای مختلف که اکثرا خیلی هم بد بودن؛ الخصوص یک آیندهی نغمه آتش و یخ طور! آتش و خون و امیلیایی که کنار مخروبههای تخت سلطنتی ایستاده (بدون عزیز ترین هدیهای که فورتونا بهش داده بود - گل سر) احتمال خیلی خیلی زیاد این کابوس در آینده اتفاق میوفته ولی چرا و چطور رو کسی نمیدونه چون حتی توی ناول هم نیست (اینجا انیمه جلوتره :دی) آیا این جنون و کلمات تنفر آمیز امیلیا تقصیر سوباروئه؟! یا در آینده پاندورا برمیگرده و امیلیا با دیدنش دیوونه میشه؟ تئوری امیلیا - ساتلا؟! خطوط زمانی متفاوت و آیندههای احتمالی!
نکته بعدی حضور مینروا (ساحره خشم) بجای اکیدناست... مینروا مادر امیلیا رو میشناخت! عجیبترین بخش این مکالمه این بود که مینروا اجازه دیدنش صورتش رو به املیا نمیداد. از اون جایی که چشمها توی این انیمه نقش خیلی پررنگی دارن، احتمالا یک رازی بین مینروا و خانواده امیلیا وجود داره. فقط توی ریزیرو رو هستش که ساحرهای با صفت خشم، با امیلیا مهربانانه برخورد میکنه! خشم و مهربانی؟! یک وجه جدید از ساحرهای که احتمالا در آینده بیشتر و بیشتر درگیر داستان خواهد شد. تقریبا اون چه از سوبارو و ساحرهها دیدم تنها یک پوستهی ظاهری و تیپیکال بوده.
پایان آزمون و شکستن طلسم مقبرهی اکیدنای بیچهره! (دلیل اینکه صورت اکیدنا رو نشون نمیدن چیه واقعا؟!) آیا این جنازه اکیدنا بود؟! یا شخص دیگهای... و در آخر هم کولاک برف که مترادف میشه با خرگوشهای گوگولیه خونخوار!
میرسیم به بخش پایانی این اپیزود یعنی نبرد رزول با رم و پاک؛ دیالوگهای رد و بدل شده بین این سه نفر خیلی جذاب بود. پاک یک لحظه میترسه و عصبی میشه و به رزول میگه «یک مرد رو میشناختم که عین تو حرف میزد» به گفته خود پاک این یه آلارم بود ولی نمیدونه چرا یکباره یاد اون مرد افتاد! (اون مرد = هکتور)
اعتراف رم به رزول در مورد عشقی که بهش داره کاملا از هر نظر، حتی کادربندی، مشابه اعتراف رام به سوبارو بود و ما در این لحظه فروپاشی درونی رزول رو میبینیم... این هندی بازی، شاید برای رزول تازگی داشت ولی برای بیننده یه چیز کاملا ملموس بود، ما در طول این دو فصل متوجه علاقه رم به رزول شده بودیم. در آخر عشق و عاشقی، تنها سلاحیه که روی تمام اشرار کار میکنه! رم تمام باورهای رزول رو به باد فنا داد و اون رو از مرداب گذشته خارج کرد. حالا باید دید در دو اپیزود باقی مونده چه اتفاقاتی قراره بیوفته... (البته که اپنینگ انیمه زحمت اسپویل رو کشیده!)
Re:Zero
میشه گفت اولین باره که یه انیمه این قدر خسته ام میکنه !برعکس فصل اولش که خیلی خوب بود ولی فصل دومه بی نهایت افت.ضاحی رو شاهد بودم مخصوصا بخش دوم فصل دوم که اصلا قابل تحمل نیست و شبیه یک چرخه تکرار ز.جر آور شده!
تو این فصل کلا سرو ته داستان گم شد و تبدیل شد به یه چیزی کاملا متفاوت از فصل اول
بی نهایت لوس ، اعصاب خورد کن و رو مخ.
یه پینگ پونگ مز.خرف و خسته کننده از نا.ز کشیدنها و عصبانیتهای رو مخ سوبارو (که سعی داره یا طرف مقابلش رو متقاعد کنه یا بهش روحیه بده و اعتماد به نفسش رو زنده کنه!!) با گارفیلو یا رزول یا حتی بئاتریس که ن.میکشن بیرون ! و سوار بر خ.ر شی.طون تخته گاز میرن تا به انتهای اعماق اعصاب بییننده نفوز کرده و و سطش خرابک اری کنن! یا امیلیایی که با اون صدای واقعا لطیفش رو اعصاب ادم راه میره !!!! این فصلش افتضاح بود. دیالوگهای بلند ، خسته کننده بی معنی و حوصله سر بر و داستانی که معلوم نیست تبدیل به چی شد!
.
به نظر من این فصل خیلی از فصل قبلی بهتر بوده . به لحاظ دیالوگ که خیلی پخته شده و اگه با دقت ببینین بسیار پرمفهومه . همچنین رشد شخصیتی سوبارو و رام و امیلیا و رزوال و اوتو و ... تو این فصل بسیار خوب کار شده .شخصیتهای جدید مثل اکیدونا و گارفیل و ... خیلی خوب معرفی و شخصیت پردازی و مخاطب پسند شدن . این چهار پنج قسمت اخر هم که شاهکار داستانی بوده و به لحاظ گرافیک و اکشن و تاثرگذاری و درام بسیار خوب کار کرده خصوصا گذشته امیلیا و پاندورا و رومانه کنتی ، نبرد گارفیل و السا و تغییرات روزوال و بئاتریس . چند گره داستانی و شخصیت مرموز هم مثل پاندورا و هکتور و تاثیر اونها به شخصیتهای اصلی اشاره شده که منتظر بازشدن گره داستانی اونها هستیم. هر قسمت هم با این که سی دقیقه بوده ولی اونقدر روایت قویه که نمیفهمی چطور تموم میشه... دلیل این حجم انتقادو من نفهمیدم و قانع نشدم و بیشتر به نظرم نظر شخصی شماست چون بیننده ها هم از این فصل تعریف کردن . رشد نمره اش هم گواه این مدعیه.
قبلش سال جدید رو بهتون تبریک میگم.
به طبع نظر هرکسی نظر شخصی اون فرده و مطمئنم با این که تعدادشون احتمالا انگشت شماره ولی کسانی هم هستند که باهام موافقن.
همانطور که درمورد گرافیک و کیفیت پایین طراحی کاراکترهای AOT غر زدم!و اینجاهم باز انتقاد کردم
و حتی قصد داشتم سروقت Zack Snyders Justice League 2021 هم برم ولی هنوز جراتشو پیدا نکردم ، در هیچ کدام از نظرات بنده ادعایی مبنی بر عالِم دوگیتی بودن وجود نداره و صرفا بحث دیدگاه ، نظر و عقیده است.
خوشبختانه یا متاسفانه موقع دیدن فیلم ، سریال و انیمه بیش از اندازه ریز بین میشم ، و این ریزبینی بر روی مواردی که در اون انیمه برای من مهمتره تمرکز داره!
همونطور که شاید شما یا دیگران یه سری موارد دیگه براتون در اولویت قرار داشته باشه و باعث شده جذب اون انیمه یا اثر بشید.
به نظرم یک از زیبایی های که فصل اول داشت بازگشت های سوبارو ، که هر دفعه بعد ریسیت شدن ، کار قبلی خودش رو جبران کرده و به بهترین نحوه برنده میشد بود! ولی تو فصل دوم بحث بیش از اندازه کشید تو مسیر فلسفه اخلاقی کاراکترها و زنده شدنهای سوبارو به جای برنده شدن ، بیشتر داستان حول محور متقاعد کردن و تغییر مسیر فکری سایر کاراکترها شد . طوری بود که انگار سوزنش تو اون قسمت گیر کرده ، که شخصا بهم حس تکرار و تکرار وتکرار داد و در کنارش دیالوگ محور بودن این فصل و البته چند نکته ی دیگه ای که با توجه به سلیقه شخصی حتی اگر هم بخوام توضیح بدم موفق نخواهم شد کاملا منظورم رو برسونم! به هر حال قصدم هیچ وقت توهین و یا مورد نقد قرار دادن سلیقه کسانی که این انیمه رو دوست دارن نیست بلکه صرفا نظر شخصیم در مورد این فصل بود
.
Re:Zero - Season 2 - Episode 25
این دفتر با بزرگ ترین توییست به پایان رسید!؟! پایان خوش! ریزیرو و شادی؟!!! من مطمئنم یه عذابی تو راهه که قراره این لحظات کوتاه رو از دماغمون در بیاره! در واقع خوندم که میتونستن مثل فصل پیش با یه اتفاق شوکه کننده تموم کنن ولی دلشون به حالمون سوخت! امیدوارم مثل فصل اول برک طولانی نخوره و فصلهای بعد از راه برسه که ناول بسیار جلوئه و متریال برای ساخت، کاملا در دسترس سازندگان و استودیو هستش.
Jujutsu Kaisen - Episode 24
معرکهترین فصل اولی بود که دیدم؛ ماپا کاملا نکست جنری عمل کرد. چقدر روند رشد شخصیتی این سه کاراکتر خوب بود (الکی ۳۰۰ اپیزود بیننده رو دق نمیدن تا فلان کاراکتر بی خاصیت، یه لیوان آب جا به جا کنه!) ماپا نشون داد که زمان داشته باشه، استثنایی میسازه. امیدوارم همین روند رو با چینساومن ادامه بده (خشونت و مسائل جنسی عجیبی داره که امیدوارم حدفیات نداشته باشه و بتونن مثل جوجوتسو، درجه یک درش بیارن)
از اونجایی که مانگا رو آنگویینگ شدم، این نوید رو میدم که بخش تاتی تاتیه این کودک نوپا تموم شد و از فصل بعدی تازه قراره شگفتانهها شروع بشه! مسلمان نشنود، کافر نبیند!
در کل این زمستون فصل فوقالعادهای برای انیمه بینها بود، من فرصت نکردم چندتا انیمهی خوب دیگه مثل واندر اِگ، فصل دوم بیسترز و... ببینم. امیدوارم لذت کافی رو از دیدن انیمههای مورد علاقهتون برده باشید. توی این سال نحس، انیمه برای من حکم اکسیژن رو داشت.