.:SiSiBK:.,afshin2014,ahmady45,amin_orang,amo_omid,areff,bayani,dazraf,erfani,hosseinf722,jackbauer2012,Julie,kaka07,kingnessi,Luca Brasi,masoud 99,matiyo,MeHr@n,Mia_3D,Miss Harley,MrP,Nora,opeth1h,pejmanmm,peyman_eun,Raylan Givens,S@eeD-Mj,Saber-j,Sahid,Samankaka,sarkhail,SKYPERSiA,StarTak,vahid-fcb,white_beard,yaser63
متای فصل 3 تا الان 92 شده
تقریبن یک هفنه ای میشه که فصل سوم رو دیدم. همون موقع اومدم 4 خط نظرمو راجیش بنویسم که دیدم اینجا همه به به و چه چه راه انداختن درست برخلاف حسی که داشتم.. البته مدتی هست که تصمیم گرفتم بلافاصله بعد دیدن فیلم یا سریالی راجبش نظر ندم تا هایپ دورنی خودم کمتر بشه و اینکه ببینم بعد از گذشت یه زمان کوتاه چه چیزی از اون چیزی که دیدم توی ذهنم مونده...
یه فلش بک کوچیک به نظرم راجب فصل دو از روند تکراری کارگردانی سریال گفتم که همچنان ادامه داشت و به طرز اذیت کننده ای روی مخ بود. برخلاف دو فصل قبل که مفاهیم سفر در زمان توی داستان و درام گنجانده شده بود دیگه توی فصل سوم خبری ازش نبود. داستان پیش می رفت و بعد توی هر قسمت پیشرفت داستان متوقف می شد تا یه کاراکتر بیاد و اکسپوزیشن گویی کنه.. بدتر از همش هم دو قسمت آخر که اون پیرزنه - در حال حاضر اسمش رو بخاطر نمیارم و همین نشونه بدی هست که کارکاتری که نقطه عطف داستان رو رقم زده فراموش شدنی هست توی یه مدت 7-10 روزه- میاد و عملن دو قسمت پایانی سریال پر شده که بلغور کردن چم و خم مفاهیم زمان و مکان... چرا چون خود نویسنده سریال نتونسته توی 6 قسمت قبل با داستان جلو ببره این مفاهیم رو و حالا باید ماشین داستان رو متوقف کنه و اونوقت بیاد مفایهم مد نظر رو به زور بکسل و هل دادن برسونه به داستان..
همه این ها به کنار همون داستان سریال هم به تنهایی برای خودش درجا میزنه... شخصیت ها رها میشن و نوینده انتظار داره ازمون با اندک اطلاعاتی که میده تغییرات اون ها در آینده رو باور کنیم ولی چیزی که حس میشه برای من چیزی بجز تفاله های داستانی باقی مونده از سفر های زمانی متعدد قصل دوم نیست.. چون اونقدر پرداخت ها کامل نیست که برای من مخاطب داستان و کاراکتر مهم بشه.
به عنوان مثال کاراکتر الیزابت توی فصل دوم به عنوان سر دم دار یکی از جبهه های جنگ معرفی میشه و توی فصل سوم باید باور کنیم که با یه تک سکانسی که پدرش توش کشته شده الیزابت تبدیل به اون شخصیت محکم شده. خلاصه اینکه تک قدم هایی در داستان برداشته میشه که هرگز نمیتونه به مقصد مورد نظر برسه.
بجز بازی خوب بازیگرا نسبت به فصول قبل بقیه ایراد ها همچنان پا برجا بود... مگنوس و دوست دخترش همچنان بلا استفاده بودن...
اما با همه این مسائل و کمبود و کاست ها توی مسیر، سریال هب مقصد مناسبی رسید و بعد ار مدت ها یه فضا سازی خوب و درجه یک توی ژانر علمی تخیلی سفر در زمان رو ارائه داد.
مشکل من هم با این فصل شخصیت پردازی ضعیف بود.. و اینکه "قسمت آخر" به معنای واقعی ورق برگشت و تغییر داستان فوق العاده شدیدی اتفاق افتاد که من رو به عنوان مخاطب اذیت کرد..
دو فصل روی شخصیت ادام تاکید شد و فصل آخر یه شخصیت جدید به اسم ایوا معرفی شد و در آخر کلادیا کسی که اصلن انتظارش رو نداشتم عقل کل داستان شد..
من سریال رو از جنبه ی علمی و فضاسازی بی نهایت دوست داشتم ولی ایرادای بزرگی از نظر داستانی داره
"I'd consider myself a realist, but in philosophical terms, I'm what's called a pessimist"
Rust Cohle
بعد از دو فصل طولانی، چه فصل سوم خسته کننده ای داشت
در جواب دوستانی که از فصل 3 بد میگن و عرض میکنن که خسته کننده بوده و بد تموم شده یه دیالوگ از دقایق پایانی سریال رو مینویسم :
" چیزی که میدونیم یک قطره ست ، چیزی که نمیدونیم یک اقیانوس "
بدرود
قسمت آخرو تازه دیدم. کل فصل به کنار این قسمت به کنار.
مثل دو فصل اول عالی
دهنم خشک شد از تماشا
عالی