برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 22
  1. #1
    There's no tyrant like a brain
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    805
    سپاس
    9,072
    از این کاربر 18,361 بار در 1,173 پست سپاس گزاری شده

    Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال


    از دموکریت تا اپیکور، از نیوتون تا اینشتین، قدیمی ترین مساله دنیا، جبر یا اختیار

    آنچه قرن های متمادی است در حال کشف آن هستیم و حالا سریالی، مجموعه تصاویری سرگرم کننده که قرار است دوباره بحث بر سر این قدیمیترین مساله ریاضی را باز کند. آیا ریزترین حرکات جهان را میتوان محاسبه کرد؟ جبر و اختیار، مساله ای علمی یا فلسفی؟
    در این بین مرز بین حقیقت و خیال چیست؟ چه کسی میتواند ثابت کنند حقیقت آن است که ما در حال تجربه اش هستیم. آیا زندگی ما یک خواب از پیش تعیین شده نیست؟ آیا به مانند آنچه سقراط از گلاوکن پرسید: "خواب دیدن عبارت از آن نیست که شبح واقعیت را با خود واقعیت اشتباه بگیریم؟"

    اما ذات دنیا چیست؟ ذات جهان هستی، آنچه دنیا از آن تشکیل شده چیست. چه شد که ما از فیزیک کلاسیک و خطی به فیزیک کوانتومی رسیدیم؟

    تالس در 2600 سال پیش، اولین فیلسوفی بود که تحقیق برای کشف ماده را آغاز کرد. او معتقد بود جهان در ذات خود، هیچ چیز جز آب نیست. او سه شکل یک ماده، یعنی مایع، جامد و گاز را در آب میدید. او در پی کشف ذات ماده بود. بعدها دموکریت نظریه ای را مطرح کرد بر این پایه که سرتاسر جهان هستی با تمام تنوع و تکثر که در ظاهر آن وجود دارد در ذات خویش از اجزاء نامرئی و ریزی تشکیل یافته که همه دقیقا یکسان و عین یکدیگرند. سال ها بعد، اپیکور مساله را پیچیده تر کرد، او معتقد بود همه چیز در جهان تنها از دو عنصر ساخته شده است، فضای تهی و ذرات ریز نامرئی که نه میتوان آنها را ساخت و نه میتوان تخریب کرد. گذشت تا چند هزار سال بعد در قرن هجده میلادی نیوتون با این اندیشه که حرکات جهان هستی را میتوان توجیه و محاسبه کرد بحث را به جای حساسی رساند.

    اما فیزیک کلاسیک آنقدر منطقی و ساختار یافته بود که نمیتوانست پاسخ همه سوالات را در خود داشته باشد. و اینجا بود که مکانیک کوانتومی پا به عرصه گذاشت. مکانیکی که در آن کوانتوم، علم ذرات ریزی است که هیچکس از قواعد آن اطلاع ندارد. و دیگر چیزی به نام گذشته و آینده در آن معنی ندارد و زمان به معنای کلاسیک آن دیگر تعریف نمیشود. در اینجاست که بحث های علمی سریال Devs شکل میگیرد. فیزیک کوانتومی، زمان، دنیای موازی و جبر و اختیار.


    اما چقدر از تئوری های مطرح شده در این سریال بر پایه واقعیت است؟

    احتمالا خاطرتان هست که چند وقت پیش خبری در مورد کامپیوتر کوانتومی گوگل مطرح شد و عکسی از آن در فضای اینترنت پخش شد. ادعا شد که کامپیوتر کوانتومی گوگل میتواند محاسبه ریاضی که دیگر سوپر کامپیوترها در 10 هزار سال میتوانند حل کنند، تنها در 200 ثانیه حل خواهد کرد.

    ادعای دیگری نیز در آن زمان مطرح بود و آن اینکه دانشمندان توانسته اند زمان را برای ذرات ریز کمی عقب ببرند.

    حال کافی است کمی چاشنی علمی فیزیک کوانتوم به آن اضافه کنید تا به سریالی برسید که میتواند شما را با سنگین ترین مباحث کوانتوم درگیر کند.

    آلکس گارلند سازنده سریال، که سابقه نویسندگی برای فیلم Ex Machina را دارد بار دیگر دست روی نقطه ای میگذارد که میتواند همه را درباره آینده دنیا به فکر وادارد. اما آنچه در Devs مطرح میشود دیگر فقط ترس از آینده نیست، بلکه مطرح کردن سوالاتی بنیادی در فلسفه و اگزیستانسیالیسم است. بحث وجود هر انسان و لحظاتی که در آن زندگی میکنیم و تصمیم میگیریم.

    سریال سعی میکند مباحثی را در دنیای سرگرم کننده خودش وارد کند که یکی از پردعواترین مباحث علمی در صدسال اخیر بوده است. شاید کمی دیر برای مکانیک کوانتوم، جهان موازی و کمی زود برای پردازش و کامپیوترهای کوانتومی. اما این لایه علمی جایی برای بحث های فلسفی باز میکند که از قدیمی ترین مشکلات بشر بوده و هست. آیا واقعا هر اتفاقی یک دلیل دارد؟ از پیش تعیین شده است؟ قابل محاسبه است؟ پس آنچه ما انجام میدهیم همه قابل پیشبینی و محاسبه بوده؟ اگر این طور است ما تنها عروسک هایی سرگردانیم که نمیدانیم چه کسی ما را کنترل میکند؟ اگر دنیای موازی را قبول داشته باشیم ما در کدامین دنیای آن هستیم. آنچه واقعی است یا آنچه خیال میکنیم واقعیست.

    این تاپیک برای آن ایجاد شد تا به جز بحث در مورد سریال و بازیگران و دنیای آن، بتوانیم بیشتر در مورد مباحث علمی و فلسفی مطرح شده در این سریال صحبت کنیم.


  2. #11
    تاریخ عضویت
    Jul 2019
    ارسال ها
    264
    سپاس
    4,754
    از این کاربر 4,100 بار در 269 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mikado نمایش پست ها
    ممنونم از wlh که دفتر شعری در تاپیک باز کرد. اما من در این بحث شعر و شاعری با تو موافق نیستم. توضیح میدهم

    مشکلی که شعر در برابر فلسفه و منطق دارد، ایهام آن است. اغراق است. تمثیل است. استعاره است. کنایه است. در بحث فلسفی و منطق شعر هیچ جایی ندارد.

    من خیام را دوست دارم. بدبینی اش به دنیا را می پسندم. حافظ را میخوانم، چرا که در شرایطی بود مانند آنچه اکنون در جامعه ماست و باید در خفیه، منظور را بیان میکرد. فردوسی داستان گوی خوبی بود. سعدی هم پی عیش و نوش بود و ذوقی داشت. نمیخواهم خیلی در مورد شعر و شاعری حرف بزنم، چرا که شعر برای جمع کثیری جز متون مقدس است و حال اگر ما بگویم سعدی فلان، تاپیک را به آتش کشیده ایم. بگذارید بگویم نظر شخصی من در مورد شاعران ایرانی خیلی پرطرفدار نیست. اما کاری به شاعران ندارم. مِدیوم شعر را میگویم که جایی در فلسفه و منطق ندارد تا زمانی که پر از آرایه های دوگانه و حتی تمثیل است. اینکه چرا مثال، سَمِ یک بحث فلسفی است، خود جای حرف و نقد جدا دارد.

    اما در مورد دسته بندی اینکه مثلا مذهب جز دسته بندی یک یا دو است و حالت های مختلف جبر و اختیار هم خیلی موافق نیستم. اصولا دسته بندی ساده سازی بحث است تا مغز ما راحت تر جلو برود و ساده سازی چنین مباحث پیچیده ای خیانت به مفهوم است.

    دوست دارم اینجا در مورد تجربه های زندگی خود ما در جبر و اختیار صحبت کنیم تا متافیزیک. شاید اینطوری تاپیک برای دوستان جذاب تر باشد.

    از آنجا شروع میکنم که چه شد ما در این خاک و وطن به دنیا آمدیم و زبان فارسی شد زبان مادری ما. از اولین جبر زندگی، جبر جغرافیایی.
    کافی است کمی به عقب برگردیم و از حالات عرفانی خارج شویم. اینکه قبول کنیم خواسته پدر و مادر ما در یک شب وجود ما را رقم زده و نه هیچ متافیزیک دیگری. اما این خواسته پدر و مادر فقط به دنیا آمدن ما نیست. که طبقه اجتماعی ماست. جمله کثافتی وجود دارد که هِرمی ها خیلی به آن علاقه دارند، مبنی بر اینکه اگر پدرت فقیر بود تقصیر تو نیست، اما اگر تو فقیر بمانی مقصر توئی.

    نه عزیزانم. طبقه اجتماعی با ما به دنیا می آید و با ما می میرَد. ما هیچ وقت نمیتوانیم طبقه ای که در آن به دنیا آمدیم و بزرگ شدیم را از خود بِکنیم و دور بیندازیم. شاید از پدر و مادرمان کمی بهتر شدیم، پولدار شدیم. اوضاع بهتری پیدا کردیم. اما ما همچنان مال همان طبقه هستیم. فقط رنگ و لعابی جدا داریم. مگر اینکه در پولداریمان بچه ای به دنیا بیاوریم و تا لحظه ای که هستیم پولدار بمانیم و بعد از مرگ برایش پولی باقی بگذاریم. آن بچه و در اصل نوه پدر و مادر ماست که طبقه اش عوض میشود. نه ما.

    حال این را برایتان گفتم که به اینجا برسم، ما در یک عمل از پیش تعیین شده به دنیا می آییم و از دنیا میرویم. در کشوری که ما انتخابش نمیکنیم. در منطقه و شهرستانی که ما انتخابش نمیکنیم. و در طبقه ای که ما انتخابش نمیکنیم. و حال که به سن رشد عقلی رسیده ایم میخواهیم با تمام این ها بجنگیم و چیزی را عوض کنیم که تا آخر داغش بر جان و تَن ما نقش بسته است. چه چیز این اختیار است؟ اگر کمی از شعارهای پنیرت را قورت بده و سخنرانی های انگیزشی دور شویم، چه چیز این اختیار است؟

    مشکل آنجاست که دو خط بالاتر گفتم. ما تنها قرار است کمی از پدر و مادرمان بهتر یا بَدتر شویم. حالا شاید از 108 میلیارد انسانی که تا به حال به دنیا آمدند، 900 نفرشان نوبل هم گرفت. کاری به آن ندارم. خودمان را میگویم. ما مَردم عادی. ما عموم مَردم! ما هیچ چیز خاصی نیستیم. ما ادامه ژنتیک پدر و مادرمان در محدوده کمی بالا و پایین تر هستیم. ما انتخاب شده ایم تا در دوره زمانی 50 سال اخیر به دنیا بیاییم، مثلا بین 1990 تا 2060. هیچکس اینرا انتخاب نمیکند. من به آن پسری باهوش فکر میکنم که 300 سال پیش در نزدیکی کویر لوت به دنیا آمد و در 30 سالگی از گشنگی مُرد. من به آن دختر زیبایی فکر میکنم که 500 سال پیش در جنگل های اروپا به دنیا آمد و پایش لغزید و در 14 سالگی مُرد. ما چه انتخابی داشتیم؟ جز اینکه در برهه حساس کنونی در خاورمیانه در کشور ایران به دنیا بیاییم؟ ما چه انتخابی داریم در اینکه کِی بمیریم؟ کِی جنگ شود، کِی قحطی شود و کِی زلزله برایمان بیاید؟ فکر میکنید فقط ما به این چیزها فکر کردیم؟ به این جَبر سنگینی که چون سنگ سیزیف بر شانه مان سنگینی میکند؟ نه. این طور نبوده، از چندهزار سال پیش مَردم دنیا به این چیزها فکر میکردند و این غم بر شانه شان بود. پس اول به سراغ داستان رفتند. اساطیر را خلق کردند. به ماورا اعتقاد پیدا کردند. تناسخ را پدید آوردند و مذهب را. تا چه شود؟

    تا به جائی برسی که بگویی نه این همه غم و رنج نیست. این شادی زودگذر نیست. معشوق از دست رفته نیست. فرزند آب بُرده نیست. پدری که زیر سنگ آسیاب می میرد نیست. کسی هست، دنیایی هست که ما وقتی مُردیم به آنجا میرسیم و شیر و شراب از دیدگانمان جاری می شود. آنجا بود که غم جبر را زُدودیم و در دنیای شبه خیال خود غرق شدیم.

    ما عروسکانیم، اسیر مغزهای جبراَندودمان. ما سیزیفیم، اسیرَ سَنگ زندگیمان. ما بیهودگانیم. اما تو باور نکن! و دِلبرت را محکم تر بغل کن.
    به نظر سریال پر مغز و غنی هستش که انجمن رو به تکاپو انداخته
    از متنتون خیلی لذت بردم میکادو جان ولی یه مخالفتی کوچیک با بخش ابتدایی بحثتون دارم
    اینکه فرمودین شعر هیچ جایی در منطق و فلسفه ندارد
    حرف های ضد و نقیضی در باب رابطه این دو مقوله هست ولی از دور وقتی به این دو جهان نگاه میکنیم واقعا کار مشکلیست که بخواهیم حد و مرزی برای این دو قاعل بشویم چون هر دو دنیای پیچیده و گسترده ای دارند
    حال اگر اندکی دقیق تر موشکافی کنیم درمیابیم که شعر و فلسفه هر دو سبب زایش فکران ، هر دو میکوشند که مغز و هوش ادمی را به چالش و تلاطم بیاندازن ، به سب همین اتفاق هم که شده است ، فیلسوفان زیادی را داریم که اندیشه های فلسفی خودشون رو با زبان استعاری بیان کردن نظیر نیچه و هایدگر ! در تعریف شعر هم بر اساس نظر سقراط به هر کلام فرهیخته ای میگویند که بر پایه عنصر خیال استوار است
    اصلا مگر میشود شاعری از چارچوب منطقی و فسلفی برخوردار نباشد و اینگونه شعر سرایی کند ، صد ها نمونه مثال هست که شاعران مضامین مهم فلسفی رو در قالب شعر بیان کردند
    لب کلام بنده این است که این دو جهان انقدر ها هم با هم غریبه نیستند اما این را نباید فراموش کرد که شعر هنر است و هنر قرن هاست از فلسفه گریزان است و از هژمونی فلسفه خارج است ،فلسفه بعد گذشت قرن ها هنوز قادر به درک هنر نیست
    و اینکه در مجموع رابطای عموم و خصوص من وجه دارند ، درسته مستقل ان و گاهی تناقض امیز ولی اشتراکاتی رو هم دارند.

  3. 13 کاربرِ زیر از Saber-j بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  4. #12
    What
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    محل سکونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı
    ارسال ها
    57
    سپاس
    187
    از این کاربر 774 بار در 62 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال



    سلام و وقت بخیر . ..

    حقیقتش سالهاست نه تایکی زدم نه تو بحثی شرکت کردم . اما عنوان تایپیک که یک اعتبار ذهنی " فهم " محور هستش منُ کنجکاو کرد تا متنِ نویسنده تایپیک رو مطالعه کنم

    خوشحالم هنوز دوستانی هستن که مدیومِ تصویر یا همون سینما علاوه بر تکنیک و فرم ، مُحتوایِ با کیفیت رو فهمَم میکنن . ..


    من این سریال رو ندیدم اما ماجرای "جبر و اختیار" - "علت و معلول" برای من از فیلم Matriix استارت خورد ، بحثِ جَبر و اخیار یکی از مسائلِ مـهم و مُعضلاتِ فلسفه و اَخیرا حتی

    عـلم هستش . برای اینکه عُمقِ مطلب رو فَهم کنید نیاز هستش که نظریه تفویض
    ، نظریه کسب ، نظریه امیر بین الامرین و نظراتِ فیلسوفانِ غـربی مثل کـانت ، مـارکس ، اگوست

    ریمون آرون ، رانکه ، هیوم و عارف های صوفیستی مثلِ حسنِ بصری ابراهیم نظام و فارابی و غزالی رو مطالعه کنید که مطمئنا این کارو نمیکنید چون درگیرِ جَبر زندگی هستین


    خـودم بـه شخصه تا زمانی کـه هیوم رو نـخونده بودم بنابر قانونِ فـعل ارادی مُنکرِ قدرت علیت بودم ، اما این‌ حرفِ هـیــوم که شاید چیزی که مـا ازش به اخـتیار اسم ‌مـیبریم فقط

    رخدادِ متقارنِ رویدادها هستش و هیچ اختیاری وجود نداره من رو به تسلیمِ علیت در ابعادِ فرا واقعیتِ افزوده وا داشت .


    از ژان بودریار
    قافل نشید کسی که کتاب واقعیت و ابر واقعیت رو نوشت و برای واچوفسکی ها جرقه استارت فیلم Matrix و مباحث جبر و اخیار بودش . ..


  5. 14 کاربرِ زیر از Successful Man بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  6. #13
    شفا بایدت داروی تلخ نوش...
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    ارسال ها
    1,536
    سپاس
    14,727
    از این کاربر 19,988 بار در 1,359 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال

    خب خب خب

    نمیدونم چرا بچه ها شرکت نمی کنن توی مباحث!!!!!!
    حالا بحث اصلی اولا من قصدی از ادامه دادن بحث ندارم و فقط محض یادگیری هست که ادامه میدم. تمام حرفای من احتمالا با درصد بالایی خطا همراه هست پس روشنم کنید.

    ثانیا هدفم از آوردن شعرهای خیام آشنایی با سیاهی و انتهای راه نه چندان معلوم از تفکر خاصی هست که منجر به دلزدگی از زندگی میشه. با مرور شعرها یک بار دیگر به مقصود من از آوردنشان نزدیک خواهید شد.(امیدوارم)

    ثالثا دسته بندی من طبق این منبع صورت گرفته هر چند این هم خودش یه داستان دیگه خواهد شد ولی من قرار میدم (البته قسمت قبل از نقطه در هر شماره)(البته چون جزء تافل داران نیستم خوانشم از این بحث به سادگی برگردانی هست که اینجا ارائه دادم ) [+]

    رابعا نمیدونم دوستان چقدر با چتباکس عجین هستند ولی بحث از اینجا شروع شد [+]

    حین نوشتن داشتم چت باکس رو می دیدم دوستان ایشون که اسمش رو هم باید با احترام بیارید دوست ماست لطفا از جو ایجاد شده سوء استفاده نشه. [مخصوصا عزیزانی که جدید هستن من جمله خودم. ایشون هم سنشون از ما بالاتره هم دانششون پس احترام حین بحث نشانه ادب است.]

    بحث اصلی جبر، یا بهتر بگم عوامل جبری شامل فرهنگ ابناء بشر و اخلاقیات (که خود یا زاده فرهنگ های مختلف است یا روشی طراحی شده برای تسلط بر عموم، توسط نخبگانی با افکار بسیار پیچیده!!) (و هر چیز دیگری که شما بگویی جبر است،) می شود. پس عملا با اعتقاد به جبر کامل نیاز به اخلاقیات از بین می رود (آیا واقعا اینطور است؟شما پاسخ دهید)
    سرنوشت مقدر شده و هر گونه تلاشی بی معنی و نا مفهوم می شود، حتی تلاش برای تلنگری بر مساله جبر و اختیار واقعیت و خیال.

    پایان قسمت اول
    ادامه دارد...

    پ.ن : یاسر عزیز هر موقع صلاح دونستید به طریق مقتضی عمل کنید من ناراحت نمیشم

  7. 13 کاربرِ زیر از wlh بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  8. #14
    There's no tyrant like a brain
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    805
    سپاس
    9,072
    از این کاربر 18,361 بار در 1,173 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال

    نقل قول نوشته اصلی توسط wlh نمایش پست ها
    ...
    بحث اصلی هم این میشه که جبر، یا بهتر بگم عوامل جبری شامل فرهنگ ابناء بشر و اخلاقیات (که خود یا زاده فرهنگ های مختلف است یا روشی برای تسلط بر عموم توسط نخبگانی با افکار بسیار پیچیده!!) (و هر چیز دیگری که شما بگویی جبر است،) هم می شود. پس عملا با اعتقاد به جبر کامل نیاز به اخلاقیات از بین می رود (آیا واقعا اینطور است؟شما پاسخ دهید)
    بحث "جبر و اختیار و محدوده اخلاقیات" بحث بسیار سنگینی است که من در آن خیلی وارد نیستم. پس چیزهایی رو در اینجا اشاره میکنم که ماحصل درک خودم از موضوع هست. امیدوارم کمک کنه.

    سوالی که وِلشه پرسید، به صورت ساختار یافته این است که
    آیا اعتقاد به جبر، الزامات اخلاقی رو از بین خواهد بُرد؟ اگر اعتقاد داشته باشیم که ما در دنیایی جبری زندگی میکنیم پس انتخاب بین خوب و بد چه معنی میده؟ مگر همه چیز از پیش تعیین نشده؟

    در قرن اخیر بحث داغی در رابطه با مسئولیت اخلاقی بین افرادی همچون "هری فرانکفورت" و "فیشر" صورت گرفته که اگر تمایل داشتید میتونید اون ها رو جستجو کنید یا این مطلب به فارسی رو بخونید.

    اما اگر بخواهم به مطلبی که مرتبط با این بحث باشد اشاره کنم این جمله هری فرانکفورت بسیار مهم است " افراد از لحاظ اخلاقی تنها مسئول اعمالی هستند که میتوانستند آنرا طور دیگری نیز انجام دهند."


    The Principle of Alternate Possibilities (PAP): Persons are morally responsible for what they have done only if they could have done otherwise.

    یا اگر با دقت بیشتری بخواهیم ترجمه کنیم:
    "افراد از لحاظ اخلاقی مسئول اعمالی هستند که انجام داده اند، تنها اگر انتخاب دیگری نیز برای آن عمل داشتند."

    متاسفانه ترجمه فارسی در متون آکادمیک برای این جمله پیدا نکردم و نمیدانم توانستم منظور را برسانم یا نه. حال روی این جمله مثال های متناقضی ارائه شده و این بحث به این شکل جلو رفته که محدوده انتخاب ما کجاست و مسئولیت اخلاقی ما چیست. چون ولشه دسته بندی رو دوست داره، میتونم تصویر زیر رو قرار بدم که دسته بندی خوبی از نگاه های متفاوت به جبر و اختیار در متون آکادمیک داره.



    دیدگاه خود من به این مساله این است که ما آزادیم در محدوده جبر انتخاب ها. یعنی دُرسته که ما میتونیم انتخاب کنیم بین دو عمل، اما این محدود شدن ما در انتخاب بین یک و دو، جبری است. شاید نزدیک به مثال جیمز: "با نگه داشتن پرنده دست آموز در یک دست وانمود می کنند که کاملا آزاد است، مادامی که با دست دیگر ریسمانی به پایش بسته اند که مبادا از دستشان فرار کند".

    البته احتمالا دیدگاه ولشه نزدیک مولانا است، مخصوصا آنجا که میگوید:
    در تردد مانده ایم اَندر دو کار / این تردد کی بُود بی اختیار

    اما برای من این توهم آزادی دنیای آشنایی است. دنیای open world در بازی های کامپیوتری. بله. شما آزادید که هرکاری خواستید در یک دنیای باز کامپیوتری انجام دهید، اما آیا واقعا آزادید؟ یا محصور در دنیایی با انتخاب هایی از پیش تعیین شده؟

    به من میگویند که من بعد از فارغ التحصیلی میتوانم دنیایی جدید برای خودم بسازم. شغلی دلخواه خودم انتخاب کنم. آنطور که میخواهم پیشرفت کنم. بله، چرا که نه؟ اما واقعا تعداد انتخاب های ما چقدر است؟



    تا کجا میتوانیم این شاخه و برگ رو ادامه بدیم؟ آیا این انتخاب های شاخه و برگی از پیش تعیین نشده بود؟ و ما فقط در اون ها قدم برنداشتیم؟

    دوست دارم با اشاره ای به یک رمان و سریال حرفم رو تموم کنم. کتاب هاکسلی به نام Brave new World

    جهانی که "هاکسلی" میسازه جهانی در آینده است که دیگر جنگ و بیماری وجود نداره و مردم توسط دولت طوری کنترل میشند که همیشه راضی باشند. مهندسان آنطور اخلاق و خواسته های اون ها رو پرورش میدن تا چیزهایی رو بخوان که دولت میخواد. به کارگران قرص هایی داده میشه تا به چیزهایی که نمیتونن داشته باشند فکر نکنند. اون ها آزادن تا هرکاری که خواستند بکنند اما موضوع اینه که خواسته های اون ها توسط دارو کنترل میشه. از این رمان عالی دو فیلم غیرمهم ساخته شده. متاسفانه. در سال ۲۰۰۹ قرار بود "ریدلی اسکات" و "دی کاپریو" بر روی فیلمی از روی این رمان کار کنند که منتفی شد. اما خبر خوب اینه که قراره سریالی با همین نام امسال پخش بشه. خیلی ها معتقدند رمان هاکسلی یعنی Brave new world بهتر از کتاب ۱۹۸۴ "اورول" توانسته آینده را پیش بینی کند. میتوانید در رابطه با مقایسه ۱۹۸۴ و Brave new World کتابی از نیل پستمن را بخوانید.

  9. 14 کاربرِ زیر از Mikado بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  10. #15
    تاریخ عضویت
    Jul 2019
    ارسال ها
    264
    سپاس
    4,754
    از این کاربر 4,100 بار در 269 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال


    devs

    الکس گارلند با devs بازهم ما را به جنگلی اسرار امیز فرا میخواند و با ایده های جاه طلبانه و بلند پروازانه خود در حوزه علم و تکنولوژي تجربه ای شگفت انگیز تو ام با ترس ،‌هیجان و ابهام برای ما رقم میزند
    سریال devs مشابه دو اثر قبلی گارلند بار علمی زیادی دارد
    یک راز و سر نهفته در این جهان همه را تحت شعاع قرار میدهد
    قاب ها از ساختار زیباییشناسانه ی هنرمندانه ای برخوردار است
    موسیقی مدام مخاطب را هوشیار نگه میدارد
    ترس از اینده از تک تک منافذ سریال بیرون میزند
    الکس گارلند خوب میداند ذات داستان و مفاهیم نهفته در آن به اندازه کافی جوی سنگین و پیچیده ایجاد خواهند کرد که او نخواهد با پیچش های زهردار در داستانگویی بیننده را ازار دهد
    چرا که پیچیش اضافه ی ساختار داستان گویی به بطن و بن مایه ای که قرار است مطرح شود ضربه میزند و به بیننده اجازه فکر کردن نمیدهد
    به همین دلیل است گارلند خیلی زود رازش را فاش میکند حال با بازتابش بیننده را در داستان غوطه ور میکند
    جبریا اختیار ،‌یکی از قدیمی ترین و بحث برانگیزترین مسائلیست که در میان دانشمندان و فیلسوفان و متفکران مطرح بوده است
    حال دست مایه جدید ترین اثر گارلند شده است
    و آن را در بستری علمی نمایش میدهد
    ایا ما توهم اراده داریم؟
    ایا تمام افعال ما از پیش تعیین شده است؟
    ایا با دانستن سرنوشت خودمان ، قادر به تغییر آن هستیم؟
    این ها سوالاتیست که گارلند مطرح میکند و بیننده را دچار وحشت و اضطراب میکند
    و پایه های فکری مخاطب را نشانه میگیرد
    devs از بعد دیداری و شنیداری بسیاز جذاب و پر زرق و برق است و با خلق تصاویری خیره کننده و سکوت نهفته در ان بیننده را به تفکر وا میدارد
    شاید یکی از بزگترین غافلگیری های سریال نیک افرمن باشد بازیگری که که ما پیش تر او را با اثار کمدی میشناختیم ، با گرمای نگاه و بازی زیر پوستی و دوگانگی که در چهره او حس میشود اجرای خیره کننده ای را در این سریال به نمایش گذاشته است.
    اگر خواهان یک سفر هشت ساعته به جهان پر رمز و راز و تامل برانگیز گارلند هستید.
    devs را از دست ندهید

  11. 12 کاربرِ زیر از Saber-j بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  12. #16
    تاریخ عضویت
    Jul 2019
    ارسال ها
    264
    سپاس
    4,754
    از این کاربر 4,100 بار در 269 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال

    دیدن این سریال یکی از تجربه های چالش برانگیزِ من بود
    فارغ از درون مایه و هسته ی سریال و محتوایی که مطرح کرده از لحاظ بصری هم قدرتمنده و خیلی خوش فرمه
    شما رو اول میخکوب ظاهر جذابش میکنه و در مرحله بعد حرفشو به شما میزنه.
    خب موضوعی که مطرح کرد اقای گارلند این بود جبر یا اختیار ؟اصلا اختیاری وجود داره؟ایا ما صرفا عروسکانیم که بازیچه سرنوشتیم؟
    حرفایی رو که میخوام در ادامه خدمتتون عرض کنم نظر خودمه و اعتقاده منه و در حوزه اندیشه خودمه. حکم صادر نمیکنم ، اصلا در جایگاهی نیستم رو این مسئله حکم بدم.احتمال داره اشتباه باشه اما من با این موضوع به این شیوه کنار اومدم.مسئله جبر و اختیار یکی از بحث برانگیز ترین مباحثی بوده که هم در عوام و هم بین خاصیون چالش برانگیز بوده و هنوز اظهار نظر های ضد و نقیضی انباشته شده حول این موضوع.
    و این حرف هایی که من میخوام بزنم ممکنه با نظرات و اندیشه های شما در تناقض باشه و اصلا شما این حرف های من رو «بیخود» و «کم ارزش» خطاب کنید.
    اولین مسئله ای که ما میدونیم و باید بدونیم اینکه جهانِ اطراف ما جهان ماده است.ماده ای که بر حسب قواعدی ثابته ، ماده ای که قوانین خودش رو داره و داشته و این ماده تابع قانون علیته یعنی همه مواد اطراف ما بر اساس قانون علیت حرکت میکنه یعنی مواد اطراف ما جبرا محکوم اند که از این قوانین پیروی کنند ، شما وقتی شکر رو در اب حل میکنید یک سری فعل و انفعلات شیمیایی صورت میگیره که بر حسب روابط علت و معلولی موجب میشه ذرات شکر در محاصره ملکول های اب قرار بگیرن و حل بشن در نتیجه وقتی ما در احاطه ی این قوانین طبیعی قرار داریم ما محکومیم از این جنبه مادی طبیعت پیروی کنیم ، ما مجبوریم وقتی به حریم فیزیکی و مادی میرسیم وزن داشته باشیم ، جرم داشته باشیم ، اکسیژن مصرف کنیم.
    حالا این وسط یه موجودی داریم به اسم انسان و یه چیزی داریم به اسم عقل که برخلاف واقعیت های اطراف ما از قانون علیت استفاده نمیکنه و بر اساس دلیل و استدلال هستش که جلو میره و به ما یک حریم ازادی اعطا میکنه ، به ما قدرت و حق انتخاب میده اما باید د نظر داشته باشیم در جنبه ی مادی اطراف ماها اجبارا باید مطابق اصل اون قدم برداریم یعنی ما در دایره ی این حریم مادی میتونیم انتخاب کنیم ، شما وقتی قصد داری به اصفهان سفر کنی انواع راه پیش روی شما هست ، شما میتونی با ماشین و وسیله نقلیه بری یا با هواپیما مسافرت کنی ، شما قدرت انتخاب بین این دو راه رو داری و هر انتخابی که انجام میدید وارد یه حریم قانونمند دیگه ای میشید که باز هم توسط جهانِ ماده محدود شده ، شما اگه با هواپیما مسافرت کنید قادرید حین سفر توی هواپیما راه برید ! قادر هستید از ارتفاعات بسیار باالا با شگفتی به سطح زمین بنگرید ، اما در هواپیما برعکس وسیله نقلیه توانایی این رو ندارید که هر نقطه ای از مسیر رو به دلخواه توقف کنید.شما وقتی راه میری یه قانونی رو رعایت میکنید ،‌ وقتی وارد استخر و حریم جدید شدی اونجا مجبوری از قوانین اطراف خودت پیروی کنی ، اونجا مجبوری شنا کنی تا غرق نشی.
    همیشه ضریبی از ازادی وجود داره اما در محدوده اخلاقی ما کاملا خود مختاریم ، من و شما در اینکه ظالم یا مهربان باشیم ازادیم و میتونیم از این ازادی استفاده کنیم و میتونیم به سوی تکامل پیش بیریم اصلا نظریه تکامل از ازادی اومده وگرنه جهان امروز ما جهانِ تکرار و تداوم بود و تکامل معنایی نداشت.ما ها ازادیم چون میدونیم ازادیم!چون حس میکنیم ازادیم!ما رضایت و عدم رضایت بعد عمل داریم ! ما حس خشنودی و پیشمونی بعد عمل داریم ! حتی فیزیک کوانتوم هم به اثبات رسیده که ذرات در لحظه ازادند و منظور از ازادی ، بی قانونی نیست قانونمندیه.
    یک مقدار فاصله بگیریم و وارد مقوله سرنوشت بشیم.سوال مطرح میشه که ایا چیزی به اسم سرنوشت وجود داره؟ایا تمام افعال ما از پیش تعیین شده است؟ایا تمام کار هایی که انجام میدیدم از قبل مقدر شده؟یعنی بنده امروز قصد دارم دوش بگیرم از قبل مشخص شده چند دفعه سر خودم رو میشورم ! یعنی من امروز چایی خوردم از قبل معین شده بود که چه تعداد قند همراه چایی استفاده میکنم ! یعنی از روز اول در دفتری به نام سرنوشت هک شده که ما در چ تاریخ و در چ مکان و د چ زمانی به دنیا میایم و چ زمانی ازادواج میکنیم و چ زمانی از دنیا میریم !
    اندکی تفکر ساده و ابتدایی حول این سوالات میتونه به بچگانه بودن این پرسش ها پی میبریم.
    جهان اطراف ما تشکیل شده از بی نهایت رشته های تصادف و احتمال ! ما ها از یک رابطه موجودیت پیدا میکنیم که در بین ۱۵۰ میلیون اسپرم ، بر حسب تصادف یکی از اون ها با یکی از ده هزار تخمک برخورد میکنه و ما وارد هستی میشیم.این تصادف در پشت خودش از بی نهایت دلیل و علت مواجه هستش ، این که دختر بچه ی زیبایی ۵۰۰ سال پیش در جنگل های اروپا لیز میخوره و جان خودش رو از دست میده ، نه جبر هستش و نه قانون از پیش تعیین شده ، صرفا یک حادثه و اتفاق و تصادفِ‌ که بی نهایت علیت و دلیل دست به دست هم دادن تا این تصادف پییش بیاد.اینکه فرزند یک زوج ، فقیر و زشت و همراه یک بیماری به دنیا میاد نه پای جبر در میونه نه سرنوشت بلکه یک تصادفه که موجب شده یک فرزند از برخورد یک اسپرم و تخمکِ زوجی که بضاعت مالی ضعیفی دارن و هر دو واجد بیماری و هر دو دچار نقص جسمانی ان یک همچین فرزندی پا به خلقت بزاره.اگه کسی بخواد این تصادف ها رو یک جبر در نظر بگیره ناچارا باید همه اتفاقات قبل اون رو تسلیم ِ جبر کنه و شما وقتی تمام اتفاقات سلسله وار گذشته رو جبر میپنداری قاعدتا از مرگ یک دختر بچه این طور برداشت میکنی اصلا این فرد باید به دنیا میومد که این زمان و در این لحظه بمیره !
    یکی از دوستان طبقه اجتماعی رو نوعی جبر تلقی کردند.طبقه اجتماعی و قشر بندی و تقسیم جامعه و شکاف اجتماعی ساخته خودِ بشره ، ساخته خودِ انسانه.سرمایه داری رو ما اوردیم.فئودالیسم رو به جریان انداختیم.شما دو کشور رو نظر بگیرید که از ایدئولوژی اقتصادی و سیاسی متفاوتی برخوردارند ، در یکی شکاف طبقاتی در نازک ترین لایه ی خودش هست در دیگری شکاف طبقاتی بیداد میکنه ، ایا این جبره؟ یا تفاوت سیاست های حاکم بر دو منطقه اس؟

    در پایان جهان اطراف ما جهان تصادف و حوادث و احتماله و من به شخصه ابدا به واژه ای مثلِ سرنوشت اعقتاد ندارم.

  13. 13 کاربرِ زیر از Saber-j بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  14. #17
    There's no tyrant like a brain
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    805
    سپاس
    9,072
    از این کاربر 18,361 بار در 1,173 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال

    نقل قول نوشته اصلی توسط Saber-j نمایش پست ها
    اندکی تفکر ساده و ابتدایی حول این سوالات میتونه به بچگانه بودن این پرسش ها پی میبریم.
    جهان اطراف ما تشکیل شده از بی نهایت رشته های تصادف و احتمال ! ما ها از یک رابطه موجودیت پیدا میکنیم که در بین ۱۵۰ میلیون اسپرم ، بر حسب تصادف یکی از اون ها با یکی از ده هزار تخمک برخورد میکنه و ما وارد هستی میشیم.این تصادف در پشت خودش از بی نهایت دلیل و علت مواجه هستش ، این که دختر بچه ی زیبایی ۵۰۰ سال پیش در جنگل های اروپا لیز میخوره و جان خودش رو از دست میده ، نه جبر هستش و نه قانون از پیش تعیین شده ، صرفا یک حادثه و اتفاق و تصادفِ‌ که بی نهایت علیت و دلیل دست به دست هم دادن تا این تصادف پییش بیاد.اینکه فرزند یک زوج ، فقیر و زشت و همراه یک بیماری به دنیا میاد نه پای جبر در میونه نه سرنوشت بلکه یک تصادفه که موجب شده یک فرزند از برخورد یک اسپرم و تخمکِ زوجی که بضاعت مالی ضعیفی دارن و هر دو واجد بیماری و هر دو دچار نقص جسمانی ان یک همچین فرزندی پا به خلقت بزاره.اگه کسی بخواد این تصادف ها رو یک جبر در نظر بگیره ناچارا باید همه اتفاقات قبل اون رو تسلیم ِ جبر کنه و شما وقتی تمام اتفاقات سلسله وار گذشته رو جبر میپنداری قاعدتا از مرگ یک دختر بچه این طور برداشت میکنی اصلا این فرد باید به دنیا میومد که این زمان و در این لحظه بمیره !
    یکی از دوستان طبقه اجتماعی رو نوعی جبر تلقی کردند.طبقه اجتماعی و قشر بندی و تقسیم جامعه و شکاف اجتماعی ساخته خودِ بشره ، ساخته خودِ انسانه.سرمایه داری رو ما اوردیم.فئودالیسم رو به جریان انداختیم.شما دو کشور رو نظر بگیرید که از ایدئولوژی اقتصادی و سیاسی متفاوتی برخوردارند ، در یکی شکاف طبقاتی در نازک ترین لایه ی خودش هست در دیگری شکاف طبقاتی بیداد میکنه ، ایا این جبره؟ یا تفاوت سیاست های حاکم بر دو منطقه اس؟

    در پایان جهان اطراف ما جهان تصادف و حوادث و احتماله و من به شخصه ابدا به واژه ای مثلِ سرنوشت اعقتاد ندارم.
    من با شما مخالفم. ابتدا یک توضیح در مورد صحبت خودم و شما در مقوله تصادف و احتمال بدم. به نظر من تصادف، اتفاق، شانس، این کلمات و معانی یعنی عدم انتخاب. عدم انتخاب هم برای من معنی اختیار نمیده.

    اینکه دخترک لیزنده مرا "صرفا یک حادثه، اتفاق و تصادف" میدانید به این معنی نیست که به او آزادی انتخاب در مورد مُردن یا نمردن یا حتی نحوه این انتخاب داده باشید. بلکه تایید میکنید که چیزی خارج از اختیار فرد بر مهمترین مساله زندگی او، یعنی زندگی و مرگش تاثیر گذاشته است.

    در همان مورد نکته ای رو گفتید. اینکه اتفاقات سلسله وار گذشته رو جبر میدونم(1)، پس به این نتیجه رسیدم باید در این زمان و مکان می مُرد(2). خیر. اینطور نیست. از جمله یک به جمله دو نرسیدم. و همچنان دوباره تاکید میکنم: مجموعه ای از اتفاقاتی که خارج از حیطه انتخاب شخصی یک فرد است، میتواند باعث حادثه ای جبری شود که در حیطه انتخاب آن فرد نیست.

    و در آخر در مورد طبقه. اینکه فرمودید: "نه این سیاست های حاکم بر دو منطقه است." بله، من هم طبیعتا این را میدانم. اما آنچه شما را در نقطه اول در آن منطقه خاص به دنیا آورد در محدوده انتخاب شما بوده؟ بله انسان ها میتوانن حکومت عوض کنند. سیاست عوض کنند. اما بحث من توانایی های بشر نبود. بحث من این بود که اگر شما در ایران به دنیا بیایید. تا انتهای زندگی ایرانی هستید. nationality شما عوض نمیشود. اینکه زاده ایرانید عوض نمیشود. بحث من out of box تر از سیاست های حاکم بر منطقه بود.

    با آخرین جمله شما موافقم و این خودش پارادوکس جالبی است. که چگونه نتیجه گیری یکسانی داریم اما از راه های کاملا متضادی به اون میرسیم.

  15. 11 کاربرِ زیر از Mikado بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  16. #18
    تاریخ عضویت
    Jul 2019
    ارسال ها
    264
    سپاس
    4,754
    از این کاربر 4,100 بار در 269 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mikado نمایش پست ها
    من با شما مخالفم. ابتدا یک توضیح در مورد صحبت خودم و شما در مقوله تصادف و احتمال بدم. به نظر من تصادف، اتفاق، شانس، این کلمات و معانی یعنی عدم انتخاب. عدم انتخاب هم برای من معنی اختیار نمیده.

    اینکه دخترک لیزنده مرا "صرفا یک حادثه، اتفاق و تصادف" میدانید به این معنی نیست که به او آزادی انتخاب در مورد مُردن یا نمردن یا حتی نحوه این انتخاب داده باشید. بلکه تایید میکنید که چیزی خارج از اختیار فرد بر مهمترین مساله زندگی او، یعنی زندگی و مرگش تاثیر گذاشته است.

    در همان مورد نکته ای رو گفتید. اینکه اتفاقات سلسله وار گذشته رو جبر میدونم(1)، پس به این نتیجه رسیدم باید در این زمان و مکان می مُرد(2). خیر. اینطور نیست. از جمله یک به جمله دو نرسیدم. و همچنان دوباره تاکید میکنم: مجموعه ای از اتفاقاتی که خارج از حیطه انتخاب شخصی یک فرد است، میتواند باعث حادثه ای جبری شود که در حیطه انتخاب آن فرد نیست.

    و در آخر در مورد طبقه. اینکه فرمودید: "نه این سیاست های حاکم بر دو منطقه است." بله، من هم طبیعتا این را میدانم. اما آنچه شما را در نقطه اول در آن منطقه خاص به دنیا آورد در محدوده انتخاب شما بوده؟ بله انسان ها میتوانن حکومت عوض کنند. سیاست عوض کنند. اما بحث من توانایی های بشر نبود. بحث من این بود که اگر شما در ایران به دنیا بیایید. تا انتهای زندگی ایرانی هستید. nationality شما عوض نمیشود. اینکه زاده ایرانید عوض نمیشود. بحث من out of box تر از سیاست های حاکم بر منطقه بود.

    با آخرین جمله شما موافقم و این خودش پارادوکس جالبی است. که چگونه نتیجه گیری یکسانی داریم اما از راه های کاملا متضادی به اون میرسیم.
    تصادف و احتمال به معنای عدم اختیار تام نیست ، اینکه تصادف متشکل شده از علیت های برگرفته از جهان مادی و دلایل برامده از عقل ادمی یعنی چی ؟
    یعنی اینکه بنده تصمیم میگیرم در حین رانندگی سبقت بگیرم و در حین افزایش سرعت به دلیل لغزندگی جاده به علت بارندگی شب قبل ، من از مسیر خارج میشم و و و و
    خب اینجا دو مقوله قابل بررسی داریم اینکه سبقت گرفتن در ادامه استدلالِ عقلی منه و خیس بودن و لغزنده بودن جاده در جهت علیت های مادی جهان اطراف که از دسترس ما خارجه ، خب حرف ما همینه جهان اطراف ما از ماده تشکیل شده و ما مجبوریم در حوزه ای که تحت الشعاع قرار میگیریم پیروی کنیم.اصلا هیچ افریده ای از قوانین فیزیکی رها نیست.
    اینکه فرمودین آزادی در موردن مردن و نحوه مردن خودمان نداریم بالکل هستی و افرینش رو زیر سوال میبریم و لازمه جواب به این پرسش اگاهی کامل به نظام هستی و روز ازل و ابد هستش

    شما وقتی یک اتفاق رخ داده رو جبر در نظر میگیرد جبرا باید تموم حوداث قبل اون یک قربانی و هدف برای جبرِ نهایی بپندارید.وقتی بنده طی یک جریانی که شما اسمش رو میذاری جبر از همسرم طلاق میگیرم و دوباره با یک فرد دیگه ازدواج میکنم که این هم شما اون رو جبر در نظر میگیری ، پس طبق قانونِ جبرِ شما حکم این بوده که تمام این اتفاقات همچون ریل قطار چیده شده اند تا من رو به این مسیر منتهی کنند و من دخل و تصرفی تو انتخاب هام نداشتم.
    اون دختر بچه ای که طیِ یک تصادف لیز میخوره ، هم اختیارِ خودِ شخص دخیله و هم جهان مادی جبریِ اطرافش هست یعنی خود شخص طبق خواسته خودش مکانی رو برای بازی انتخاب کرده که اون مکان از قضا شب قبل از بارش باران خیس شده و دختر بچه لیز میخوره !

    باز طبقه اجتماعی رو با یک برچسبی معاوضه کردید که خودمون بر تن اطرافیان میزنیم خودمون این داغ رو بر پیشانی هم میزنیم که به راحتی با ایجادی جهانی یکپارچه و همگون این لکه برداشته میشود.
    پرسیدید چرا ما تو ایران به دنیا میایم.جواب خیلی ساده و راحته.چون قرار نیست از یک اسپرم و تخمکی مرد و زنی با شمایل و ژنتیک ایرانی و در اثر لقاح این دو ، یک بریتانیایی به دنیا بیاید که ! این من ، من شدم چون اون اسپرم و تخمک فقط من رو متولد میکردن ، فقط اون اسپرم و تخمک میتونن من رو بوجود بیارن ، حتی در شرایط ازمایشگاهی هم از برخورد اسپرم و تخمک خالقان ما ، باز هم ما متولد میشدیم با همین ویژگی ها.

    تصادف و احتمال به بی نهایت علیت و دلایل در هم تنیده شده وابسته اس.متولد شدن ما طی یک اتفاق و در یک شب جرقه میخوره ، حال با اندکی جابجایی در زمان شکل گیری این ارتباط و یا مکان این ارتباط میتونست اتفاق دیگه ای رقم بخوره.و اون اسپرم و تخمکی که ما رو خلق کردن در اثر جابجایی با اسپرم و تخمک دیگری ، شخص دیگه ای رو متولد کنند.گمانم بر این است استدلال شما در جبر بودن تولد ما این است که قبل هستی یافتن ، به ما اپشن های گوناگون از خانواده ها و شهر ها و کشور ها مختلف ارائه نشده که خودمان هر جا طبق خواسته ما و باب میل ما بود انتخاب کنیم!

    حالا تعریف شما از تصادف چیه؟و اینکه شما به جبر صد در صد اعتقاد دارید؟اگر به جبر صد در صد اعتقاد دارید پس چرا هنوز زندگی میکنید و از قبل به این نمایش عروسک بازی پایان ندادید؟یا اصلا قادر نیستید؟و اگر قادر هستید پس با عقاید جبری شما در تضاد هست !

  17. 10 کاربرِ زیر از Saber-j بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  18. #19
    شفا بایدت داروی تلخ نوش...
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    ارسال ها
    1,536
    سپاس
    14,727
    از این کاربر 19,988 بار در 1,359 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال


    >> به معنای "پس" یا "میشه نتیجه گرفت" هستش
    چون اختیار در اعمال ما محدود به چند انتخاب ـه، اونم از سر جبر >> ما آزادیم در محدوده جبر پیرامونی یا عوامل جبری بر انتخاب های هر لحظه ـَمون غالب تر از اختیار ـمونه اونم نه اختیار مطلق، حس شبه اختیاری که ناشی از توهم اراده آزاد ـه.
    از لحاظ اخلاقی ما فقط مسئول عواقب کاری هستیم که می تونستیم جور دیگه ای انجام بدیم >> تنوع در انتخابِ عمل به یک تصمیم باعث میشه مسئولیت بر گردن ما باشه اونم به خاطر اختیاری که در محدوده عوامل جبری داریم

    حالا برداشت من از حرف های میکادو این ها بود و نقل قول نکردم تا اینجور به نظر نرسه که می خوام ایرادگیر باشم و نقطه ضعف پیدا کردم از صحبت هاش نه این صرفا برداشت منه که نتیجه گیری زیر رو بدنبال داره.

    چون انتخاب های ما در یک تصمیم گیری بسیار محدوده (عوامل جبری غالب اند ولی شبه اختیار ناشی از توهم اراده آزاد هم وجود داره) و شاید تنها به چند شاخه بشه بسط ـش داد + حالا اگه عواقب کاری که انجام شده بین تعداد محدودی از آدم ها هم مشترک باشه >> به نسبت بسیار کمی عواقب کاری که انجام دادید به گردن شماست حالا میشه مدعی شد تو بعضی از تصمیمات اصلا راهی یا آلترناتیوی نیست که بشه اون تصمیم رو جور دیگه ای گرفت >> مسئولیت اخلاقی در قبال عواقب اون تصمیم با هیچ یک از افرادی که با توهم اراده آزاد در اون نقش داشتند وجود نداره >> می توان فاکتور اخلاقیات را حذف کرد و آن عمل را انجام داد چون به هر حال انتخاب ها محدودند به عوامل جبری و سهم انسان در عواقب یک تصمیم تقریبا به صفر خواهد رسید.(واقعا به صفر می رسه؟)

    پس چرا از خونریزی توی تاریخ یا بدنیا اومدنتون، لغزش منجر به مرگ یک دختر، طبقه اجتماعی، شکاف طبقاتی، نوع حکومت یا .... الخ صحبت میکنید؟ چرا باید هیتلر رو مقصر دونست؟ چرا چنگیز خان قاتله؟ چرا اعراب رو به خاطر حمله به کشورمون مقصر میدونیم؟ چرا ادیان توحیدی رو مقصر دنیای امروز می دونیم؟ چرا رنسانس یک دوره شنیع به حساب میاد؟ چرا آمریکا را جهان خوار می دونید؟ چرا نباید kkk و پلیس مینیاپولیس سیاه ها رو بکشن؟ چرا بدی شنیعه و خوبی پسندیده؟ چرا وقتی به یه پیرزن میرسی نباید بزنی زیر عصاش تا بخندی به جای اینکه کمکش کنی تا از خیابون رد بشه (بزنی زیر عصاش میخندی به افتادن یه نفر و شاد میشی - کمکش کنی از حس خوبی که انجام این کار بهت داده شاد میشی)؟ چرا باید عذاب وجدان برات تعریف شده باشه؟ چرا نمیتونی تعداد مسیری که برای انجام کاری پیش روت هست رو به بی نهایت برسونی تا بگی اختیار داری؟
    شاید بگید این که جوابش معلومه. چون میشه یه جور دیگه انجامشون داد پس عواقبش هم مال خودمونه. ولی به نسبت خیلی کم چون هر چی باشه ما توهم اراده آزاد داریم.

    حالا چون انجام دادن یک عمل با در نظر گرفتن یا نگرفتن اخلاقیات دو مسیر برای شما بوجود میاره پس یکی اخلاقیات رو انتخاب میکنه یکی نبود اخلاقیات رو، خب بازم محدود شد به دو شاخه، اونم دو شاخه اصلی، اگه انتخابت تا این سطح محدود میشه چرا یه نفری رو به خاطر اخلاق خوب تشویق می کنی و الگو قرار میدی و نفری که اخلاقیات رو به پشیزی حساب نمیکنه میندازی زندان یا شماتتش می کنی؟ چرا وقتی توی خونه خودت نشستی نباید یه نفر سر و کله اش پیدا بشه و سرت رو ببره و خانوادت رو هتک حرمت کنه به جای اینکه غذای نذری برات بیاره؟

    اون نفر توی محله بدی بدنیا اومده که نزول پول باعث شده پدرش که فقیر هم بوده به زندان بیفته مادرش به دریوزگی افتاده و هر روز با افراد غریبه اونو دیده اونم از کمترین سنی که تو میتونی تصور کنی. اما نزول رو کسی داده به پدرش و اونو به این مسیر انداخته که با فامیل شما توی ساخت و ساز یه برج شریکه و پول رو از پیش فروش خونه هاش به شما به پدره نزول داده. شما به خاطر فامیل تون پول رو پرداخت کردید و نمی دونستید که شریک فامیلتون این کاره است. دست بر قضا ولی بعد از تکمیل اون برج شما صاحب خونه شدید اونم به خاطر پارتی بازی فامیلتون و زد و بند با شهرداری که توی این کار خبره اس ولی مثل شما خانواده دیگه ای هم بودند که با بساز بفروش ها آشنا نبودند و پولشون از دست رفته خانواده اونا هم از هم پاشیده. دختر این خانواده با پسری که پدرش رو به خاطر نزول توی زندان میبینه و مادرش رو به خاطر نبود پدرش بالای سرشون هر روز خدا با یه نره غول دیده، آشنا میشه ولی دختره به خاطر پول یه مدت خودفروشی میکرده و ایدز گرفته، حالا پسره هم میگیره. چیزی واسه از دست دادن ندارند پس میگردن دنبال آدمایی که به این روز کشوندنشون. حالا شما درس خونده شدی سطح زبانت بالاست و یه اینفلونسری تو فضای مجازی و مدام از لزوم اخلاق گرایی صحبت می کنی. خونتون همیشه خدا پر بوده سایه پدر بالا سرت بوده مادر کارمنده و خواهرت که خیلی دوستش داری تازه دانشگاه قبول شده و کلی امید و آرزو داره. از قضا بعد ها میفهمی که پدرت یه خورده زیر آبی میرفته و مال نه چندان حلالی میاورده سر سفره اتون و دستش با فامیل بساز بفروشتون توی یه کاسه بوده. داستان های سختی های گذشته اش رو که گوش میدی مدام به خودت میگی پدرم قهرمان زندگی منه و من فقط میتونم کمی از اون بهتر بشم الان توی طبقه اجتماعی خوبی هستم با یک کم تلاش می تونم بالاخره به آرزوی پدرم که مرفه بودن بوده برسم. آخه پدرت، وقتی خیلی کوچیک بوده خانوادش رو توی جنگ توی آبادان کلا از دست داده اونم نه خیلی خوب، عراقی ها اومده بودند و اونها هنوز از اونجا نرفته بودند توی جاده بودند که ماشین عراقی جلوشون رو گرفت مردا یه سمت زن ها و بچه ها یه سمت اول همه مردا رو کشتن ولی پدرت که بچه بود پشت مادرش قایم شده بود و مدام بهش می گفت که چشماش رو ببنده و هیچ چیزی نبینه یه دفعه چشماش رو باز کرده و دیده همه خونوادش مردن و تازه نیروهای خودی رسیدن عراقی ها حتی به دختر خاله پدرتون هم رحم نکرده بودند آخه فقط 14 سالش بوده. این داستان رو تا بزرگ نشدی و یه روز به تندی از عدم تلاش بابات توی زندگی صحبت نکردی و براش سخنرانی نکردی که "تو میتونستی 10 سال پیش با فلان کار به فلان جا برسی ولی جرات ریسک نداشتی من اگه جای تو بودم...." بهت نگفت اون روز دیگه تصمیم گرفتی با بابات اینجوری صحبت نکنی ولی چه فایده که همین حرفات باعث شد بابات بره سراغ فامیلشون و باهاش شراکت کنه و بفهمه برای اینکه جلوی پسرش شرمنده نباشه و اینجوری باهاش حرف نزنه، باید پول داشته باشه حالا مهم نیست از چه راهی فقط خوشحال کردنـه تو براش مهم بود.
    خونه فامیلتون هم توی همون برجیه که شما توش زندگی می کنید. یه شب صدای در میاد بابات میره در رو باز کنه فامیلتون رو میبینه، با خودش میگه این وقت شب چیکار داره در رو باز میکنه. یهو یه دختر و پسر لاغر مردنی با کلت میان تو فامیلتون رو هم با ضربه ای محکم به کمرش هل میدن تو حالا تو هم که از خواب بیدار شدی داری میبینی چه اتفاقی افتاده سریع میری تو اتاق مادرت بیدارش میکنی میبریش توی اتاق خواهرت و مطمئن میشی که جاشون امنه برمیگردی تا به بابات کمک کنی ولی میبینی که دختره دید تو رو میاد به سمتت تا اتاق خواهرت. با اسلحه که تهدیدت میکنه همه تون رو میاره تو پذیرایی غیر اون دختر و پسر یه دو سه نفر دیگه ای هم هستند. مردا یه سمت زنا و بچه ها یه سمت.
    داستان شون رو می گن و همه رو مقصر می دونن، نزول خوره اینجاست، فامیلتون اینجاست، اینقدر بهت زده و رنگ پریده که نمی تونن حرف بزنن، پدرت اینجاست خشکش زده حالا مرور میکنی داستان بدبختی شون رو و اینکه دیگه قرار نیست زنده باشن پس اومدن سراغ کسایی که این بلا رو سرشون آوردن، به صورت مادر وخواهرتون که نگاه می کنید فهمیدید که تا حالا ترس رو اینقدر از نزدیک ندیده بودید. به چشمای باباتون نگاه میکنید حالا می تونید پازل رو بچینید ولی نمی تونید خودتون رو قانع کنید که تمام این اتفاقا از اون جملات شما شروع شده مگه سلسله اتفاقات پشت سر هم تقصیر شماست من فقط یه حرف کوچیک اونم از سر نادونی زدم چون پسر همسایه بازی کامپیوتری داشت و من با اون حرفا میخواستم پدرم رو راضی کنم برای منم بگیره که مجبور نباشم برم خونه اونا... دختر و پسره که اسلحه دستشونه قبلا خونه فامیلتون و اون نزول خوره هم رفتن ولی خانواده هیچکدوم باهاشون نیست، حالا می فهمید که قرار نیست جون سالم بدر ببرید ولی هنوز فکر می کنید که تقصیر شما یا پدرتون نبوده، بابای پسره می تونست پول نزول نکنه تا مادرش اینجوری نشه، خودش می تونست با دختره که بود از پوشش استفاده کنه تا مریض نشه و هزاران فکر دیگه که کم ترین تقصیر به عهده شماست اگه هم قراره تقصیر گردن کسی باشه پسر همسایه است که وقتی رفتی خونشون بازی کامپیوتری کنی جلوی داداشش رو نگرفت که دستمالیت نکنه .....

    یه لحظه پای کیبورد می خواستی بنویسی که ما محدودیم به انتخاب از سر جبر و اخلاقیات فقط زمانی بر اعمالمون اعمال میشه که راه دیگه ای برای انتخاب هامون باقی مونده باشه. هر چند هنوز معتقدی تعداد راه هایی که داری توی زندگی محدوده ولی فکری که از سرت گذشت و داستانی که با خودت مرور کردی باعث شده بری به خواهرت سر بزنی و مطمئن بشی مادرت توی آشپزخونه نقلی تونه و بابات تا ساعت 8 شب از سر کار نمیاد، حالا تاپیک نظر درباره بازی ها رو باز می کنی و چقدر خوشحالی که نرفتی خونه همسایه اتون تا با پسرش بازی کامپیوتری انجام بدی، و هیچوقت اون حرفا رو به پدرت نزدی، درسته 33 سالته و هنوز خونه پدر مادرت زندگی میکنی و میای به انجمن سر میزنی ولی خوشحالی که همش یه فکر بوده و وقتی کامنتای تاپیک بازی رو میخونی هیچی ازشون نمی فهمی ولی سپاس رو میزنی تا دلی رو شاد کنی چون اینطوری خودت هم خوشحال تری.

  19. 15 کاربرِ زیر از wlh بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  20. #20
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    ارسال ها
    391
    سپاس
    779
    از این کاربر 3,617 بار در 383 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : Devs | تلنگری بر مساله جبر و اختیار، حقیقت و خیال

    در درجه اول راجب سریال یگم....
    دقیقن همون چیزی بود که از الکس گارلند میشد انتظار داشت... ادامه دهنده کارهای قبلیش بود. حتی اگه اصلن اعلام نمیکردن که نویسنده و کارگردانش گارلند هست با شروع سریال میشد با اطمینان حدس زد. سریال برای من به دو بخش تقسیم میشد که موازی هم پیش میرفتن.. اول مباحث علمی فلسفی پروژه دوز دوم هم داستان لیلی و سرگی و جیمز... بخش اول برای من به شدت گیرا بود و روایتش رو دوست داشتم. تا حد ممکن از اکسپوزیشن گویی پرهیز میشد. حتی جایی که سرگی وارد دوز میشه و بهترین مکان برای توضیح ساز و کار سریال هست فارست بهش میگه: نمیگم چیکار کنی هرچقدر وقت بخای داری. خودت نگاه کن میفهمی چی به چیه" این یه نمونه از چندین مورد فرصت هایی هست که سریال داشت تا بتونه با چند تا دیالوگ خشک و خالی - مثل 2فصل اخیر وست ورلد- ساز و کارش رو توضیح بده ولی نه تنها این کار رو نمیکنه بلکه تا 3-4 اپیزود اخر بصورت قطره چکونی و البته خیلی منطقی اون رو ارائه میده به مخاطب.خیلی سخته که یه مطلب پیچیده علمی فلسفی اخلاقی رو بخای برای مخاطبت توضیح بدی اونهم از یه دیدگاه خاص. این از بخش اول.
    بخش دوم داستان به نظرم همیشه چندین قدم عقب بود. مداوم داشت نفس نفس میزد تا خودشو بزور برسونه ولی بازم نمیتونست. رابطه هایی که شکل نمیگیرن. پس مثلت لیلی جیمی و سرگی هیچ تنشی رو ایجاد نمیکنه. این رو بزارین در کنار بازی نه چندان خوب بازیگر هاش.. اینجور بگم که بنظر من شخصیت جیمی میتونست حذف بشه و هیچ لطمه ای به داستان وارد نشه.. کل کاربردش هک کردن تلفن سرگی و مثلن کشتنش جرقه ای برای رفتن لیلی به دوز بود . هک کردن که هرکس دیگه ای با توجه شغل لیلی میتونست و آشنایی با افراد این مدلی ، انجام بد. دوم هم خیلی منطقیه وقتی بفهمی یه چیزی وجود داره که پیش بینی میکنه اعمال رو یکم کنجکاو بشی که بری ببینیش. پس نیازی به کشته شدن جیمی هم نبود. توی منظق داستان لیلی با کنجکاوی صرف هم میتونست بره دوز که فقز اونجا ناظر باشه ولی همه چیز از کنترلش خارج میشه. حتی این مدلی بنطرم روایت بهتری هم داشتیم.... بگزریم
    اونقدر بخش اول جذاب بود که عیب بخش دوم به چشم نیاد.
    من برخلاف دوستان تحقیق خاصی راجب جبر و اختیار نداشتم. گرچه جزو مسائلی که زیاد بهش فکر میکنم بوده ولی نهایت گپ و گفتی که باهاش داشتم کل کل با معلم دین و زندگی دوره دبیرستان توی درس مربوط به قضا و قدر بوده.... ماحصل تفکران میتونه برسه به یه پارادوکس مرغ و تخم مرغ وار... شما هرچقدر هم که به عقب بری و فلان تصمیم خودت رو اختیار بودنی بازم میشه گفت جبر بوده که تو اینجوری فکر کنی... مثلن مقدر شده که من 10ثانیه دیگه برای تایپ کردن حرف c کپس لاک رو روشن کنم ولی در اون لحظه با اختیار خودم شیفت رو میگیرم تا حرف بزرگ نوشته بشه. از یه طرف دیگه میشه گفت که همین جبر بوده... برا درک بهترش ارجاع میدم به اپیزود ریک و مورتی که توی یه فستیوال دزد های شرکت کرده بودن. جای که ریک با یه دزد دیگه کل توییست میندازن که هر کردوم میخان اثبات کنن توییست دزدی مقابل جزوی از نقشه و توییست و خواست خودشون بوده.. اینجا هم همینه و هر اختیاری رو میشه جزوی از جبر دونست.
    فورست هم توی اپیوزد هشتم وقتی توی اتاق نذاره با لیلی تقریبن همینو میگه " با اینکه چندین بار این صحنه و اتفاق رو دیدم و میدونم چی میگم ولی حرفایی که میزنم چیزایی هست که در لحظه از ذهنم میگذره" در واقع میگه میدونم جبر اینه که من این حرفا رو بزنم ولی در لحظه با اختیار دارم اینارو میگم و برعکس... این حرفا از روی اختیاره ولی همین اختیار جبره
    تا یادم نرفته بگم که وقتی تریلر سریال رو دیدم فک نمیکردم بتونم با ران سوانسون با موی بلند و نرد فناوری کنار بیام ولی نیک آفرمن بازیگر همه فن حریف تر از این حرفا بود.

  21. 9 کاربرِ زیر از smh2011 بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


 

 
صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.