Game of Thrones | بحث اپیزودیک | فصل هشتم , اپیزود دوم

[yaser63]

Season 8, Episode 2, A Knight of the Seven Kingdoms

خلاصه داستان اين قسمت : در حالی که نبرد وینترفل نزدیک است "جیمی" با عواقب کارهای گذشته خود مواجه می گردد.در همین حال تنش در روابط "سانسا" و "دنریس" بالا میگیرد.+

قوانین تاپیک: 1-این تاپیک مخصوص بحث پیرامون قسمت دوم از فصل هشتم سریال می باشد پس اگر این قسمت را مشاهده نکرده اید لطفا جهت جلوگیری از آشکار شدن محتوای اپیزود بدون خواندن پست ها,تاپیک را ترک نمایید درغیر اینصورت مسئولیت اسپویل شدن این اپیزود بر عهده خواننده مطلب می باشد. 2-از قرار دادن هرگونه مطلب و اسپویلر مرتبط با قسمت های آتی سریال,بحث درباره پرومو قسمت های بعد در این تاپیک,چتباکس و... خودداری نمایید.اسپویلرهای فصل هشتم سریال صرفا و فقط در این تاپیک قرار خواهد گرفت. 3-لطفا از قرار دادن مطالب به صورت کپی/پیستی از سایر سایت های پارسی زبان,لینک دانلود اپیزودهای مجموعه,تصاویر میمیک, خنده دار,تبلیغات,اسپم... در تاپیک و چتباکس خودداری نمایید. 4-لطفا از ارسال پست های مبهم و فاقد توضیح و یا صرفامحدود به چند کلمه مبهم و کلی مثل این که نمره X دادم وموارد مشابه خود داری بفرمایید 5-لطفا به شخصیت یکدیگر احترام گذاشته و از تبدیل بحث و گفتگو به مشاجره خود داری نمایید.هرگونه مطلب حاوی توهین و تمسخر سایر اعضا بدون اخطار توسط تیم مدیریت پاک خواهد گشت.

[ＳｈＩｎＯｄＡ]

شام آخر
ایپزود به معنی واقعی کلمه انسانی حقیقی و رئال بود. مرگ به پشت دیوار رسیده و دیگه زمانی برای سیاست، قدرت، و غیره نیست. من خودم حاضرم 1 فصل فقط یه چنین ایپزود هایی رو ببینم و لذت ببرم. حتی در بین فانتزی ترین ها (اژدها، وایت واکر، کلاغ سه چشم و غیره) بتونی این چنین درست و رئال داستان رو روایت کنی. داستان شب آخر. شب های پشت خط نبرد. شب های قبل از عملیات. همه جمع میشدن خاطره میگفتن. از گذشته یاد میکردن. عشق بازی میکردن یا کنج تنهایی خودشون کز میکردن! این قسمت نشون داد که در نهایت همه ی کاراکترا با هر هدف و داستان و پیشینه ای، انسانن. انسان یه موجودی که روح داره، نیاز داره (جنسی + روحی). اونا نیاز دارن دور یه میز جمع بشن خاطره بگن، اواز بخونن. اونا نیاز دارن که با معشوقشون *** کنن. یا مشک شرابشون رو سر بکشن! حتی وقتی که مرگبار ترین نیرو به یک قدمی شون رسیده.
حالا باید منتظر بزرگ ترین نبرد تاریخ سینما و تلویزیون باشیم...

[saeed_iri]

فارغ از مدیوم تی وی ، این قسمت برای من یک پیام داشت ،اینکه جنگ چقدر میتونه بی رحم باشه ، مرور کنیم دیدارهایی آخر رو ،... حتی کسانی که دل خوشی از هم نداشتن... چه برسه آخرین لحظات کنار عزیزان...... و چه هنرمندانه این تجدید دیدارها پرداخته شد
وضع سیاسی این روزها (فارغ از هر دیدگاهی که داشته باشیم ) نگران کننده هست ،کشورمون سنگین تر از همیشه سایه جنگ رو حس میکنه ( چرا ؟ برگزیدن یک تند رو برای فرماندهی اصلی ترین رکن ها ، اون سمت هم وضع تمام و کمال و بی سابقه ترین تحریم های تاریخ علیه یک کشور...... )
کاش هیچ وقت این لحظات آخر رو هیچ انسانی نخواد تجربه کنه .... این خداحافظی های قبل از فردای نا معلوم .... برای خیلی از مردم سراسر دنیاقسمت دوم فصل هشت بازی تاج و تخت صرفا لحظات ناب دراماتیک بود..... اما برای ما فکر میکنم یک زنگ خطر بود اگر عمیق تر نگاه کنیم
نمره من 10

[lady snow]

این اپیزود نسبت به قبلی بهتر بود. دیگه اون شتابزدگی رو نداشت و دیالوگها از سر حوصله گفته میشد. امتیازم 8 هست.
دورهمی خیلی فکر خوبی بود. اینکه همه رو کنار هم قرار دادن در وقت صرفه جویی شد و لازم نبود بازهم تند تند دنبال کارکترها بدویم. خیلی وقت بود همچین سکانس طولانی و پر از دیالوگ ندیده بودیم. حرف تیریون که همه اونا قبلا برعلیه استارک جنگیدند و حالا برای وینترفل میجنگند هم جالب بود. که میشه گفت باعثش جان اسنو هست
و آوازخوانی پادریک. خدایی وقتی اولین بار پادریک رو دیدیم کی فکرشو میکرد به اینجا برسه. فصل آخر جنگ آخر. این آواز بدون آهنگ خیلی تاثیر گذار بود
کلا تدوین خوبی داشت این اپیزود.

ملیساندر کجاست؟ منتظرم ببینم قراره آخرین مسئولیتش چی باشه؟ نجات برن؟ زنده کردن کسی؟
گوست چرا انقدر کوچیک شده؟
واریس چرا سیاهی لشگر شده؟ واقعا جاش تو دورهمی خالی بود
این سانسا کی وقت کرد عاشق تیون بشه؟ اون اشک و آهش آخه چی بود مثلا میخوان مردن اینا غم انگیزتر بشه. خب هشت فصل بیننده ها با اینا زندگی کردن از مردنشون ناراحت میشن لازم به این اداها نیست
تنها کسی که منطقی به قضیه تارگرین بودن جان واکنش نشون داد دنریس بود. واکنشش خیلی درست بود. منتظر بودم جان و برن هم یه سکانسی داشته باشن که نشد.

اما نقطه طلایی سریال به برین از تارت اختصاص داشت. شوالیه کردن برین و نام یک اپیزود رو بهش اختصاص دادن، ادای دینی بود به تمام زنان تاریخ که به خاطر سنتهای پوسیده نادیده گرفته شدن و از حقوقشون محروم شدن.
و دیالوگ طلایی هم به تورموند اختصاص داشت به عنوان نماینده یه جامعه آزاد
« من شاه نیستم. ولی اگه بودم ده بار بهت لقب شوالیه میدادم»

اپیزود بعدی کی میمیره؟؟ گری وروم برین گندری جورا. برای دست گرمی فعلا همین چن نفر
بهرحال حذف هر کارکتر با گریه حضار همراه هست
بالاخره میفهمیم آریا از چی فرار میکرد.

[Rezaraki]

این عکسه برای Shameless هستش نه؟ اونجایی که کِو همسایشو میسوزونه!
آهنگ آخرش منو یادآهنگ های ویچر انداخت!
این قسمت هم خوب بود، بهتر از قبلی! دوست داشتم یکم جنگ میدیدیم، که نشد دیگه، حالا قسمت بعد میبینیم، ولی چطوری ادامه ی داستان رو میخوان توی 4 قسمت جمع کنن!؟ امیدوارم هول هولکی خراب نشه.
جان نمیتونست تا فردا صبر میکرد؟ حالا دنی رو وسط گیرودار باید مرددش کنه که دشمنش مرده هان یا سرسی یا جان؟ وسط جنگ یهو نیاد جان رو بکشه؟ اگه دوران رد ودینگ بود قعطا این کارو میکرد، حالا که فرمون دست نویسنده اصلی نیست ، شاید دلش رحم بیاد نکشه جان رو!

[sarkhail]

خوب این هم قسمت دوم
بدترین و ازاردهنده ترین نکته که سریال دیدن کوفتم میکنه اینه که هی میگم چهار قسمت بیشتر نمونده. کاش میشد این حماسه عظیم چند فصل بیشتر ساخته بشه تا ما بتونیم چند فصل بیشتر از این زندگی نکبتی بکنیم و بریم تو دنیای تاج و تخت
به مراتب قسمت دوم بهتر از قسمت اول بود. به قول برخی از دوستان کاش قسمت اول با این قسمت یکی میکردن. با این که هنوز هم سرعت روایت قصه بسیار بالاست اما خوب دیگه موضوعیه که باید باهاش کنار اومد. البته این کنار هم بودن شخصیت ها هم میتونه یه دلیل منطقی برای این افزایش سرعت باشه. به جرات میشه گفت یکی از دراماتیک ترین اپیزودهای سریال بود. مطمئنم حالا حالاها اون سکانس دور همی کنار اتیش از یاد کسی نمیره. واقعا کی دلش داره با این همه شخصیت خداحافظی کنه. اینجور که بوش میاد فکر میکنم قسمت بعد رکورد حذف شخصیت تو تاریخ تلویزیون بشکنه. ولی با این وجود از همین حالا میشه گفت شخصیت های اصلی از حذف مصون هستند. تئون، جیمی، شوالیه خدای نور، رییس قلعه سیاه که اسمش یادم نیست و کرم خاکستری از محتمل ترین گزینه های حذف هستن. در عین این که اصلا دوست ندارم حتی یک شخصیت حذف بشه اما میخوام سریال در این زمینه کاملا بی رحم باشه و قسمت بعد ادرنالین روانیمون کنه
یه بار گفتم که بعد از قسمت سه پرونده شاه شب بسته میشه. اما خیلی از دوستان گفتن اینجوری نیست. با توجه به تیکه هایی که از فصل سوم نشون داد و موی اشفته جان اسنو هنوزم فکر میکنم تو همین قسمت هر اتفاقی که قراره بیفته میفته و قسمت چهارم دیگه تمرکزش رو این موضوع نیست
اخه اریا تو چرا لعنتی. تو حکم خواهر کوچیک طرفدارای سریال داشتی. زدی همه چیز نابود کردی خوب
با توجه به گفتگویی که دنریس و سانسا داشتن فکر میکنم باید هر دوشون زنده بمونن که یکی از بزرگ ترین کشمکش های داستان حفظ بشه
برخلاف تعدادی از دوستان به نظرم سکانس گفتن واقعیت به دنریس کاملا منطقی و کافی بود. گفتن این واقعیت نیازمند زمان زیادی نیست، بلکه نشون دادن تاثیرات اونه که باید هنرمندانه و ناب باشه
با توجه به مخفی شدن برن و نقشش برای طعمه قرار دادنش، فکر میکنم اون صحنه هایی که تو تریلر اریا داشت با ترس و لرز فرار میکرد نه سرداب وینترفل که شاید مربوط به همونجایی باشه که برن قایم شده
حالا کلی مونده تا هفته بعد
خدایا به هممون صبر بده

[majidzendaniyan]

میخواستم بیام در مورد ریتم آهسته این قسمت بنویسم و بگم چقدر بینظیر بود.
اما نظر UNKNOW رو خوندم و دیدم خیلی کامله .
دقیقا همینه . حقیقی و رئال با ریتم آهسته اما هیجان انگیز .
کاش این فصل حداقل ده قسمت داشت !
اما با این ریتم آهسته و دیالوگ های پر مغز بیشتر .
کاش شبیه کتاب میشد تا شبیه فیلمهای هالیوودی .

[kingnessi]

این قسمت عالی بود ... از همون اپیزودهای کلاسیک سریال ... ریتم آروم و دیالوگ های قوی در کنار روابط پیچیده و کاملا واقعی انسانها.

مشکل عمده ای که هست برمیگرده به فصل قبل که خیلی بهتر باید فضا رو برای این فصل آماده میکرد ... به هر حال روند سریال برگشته به حالت سابق و این نشونه خوبیه.

تئوری ها زیادی واسه دلیل حمله شاه شب بوده و هست ، ولی فکر کنم بهترین دلیل رو توی این قسمت توضیح دادن ... اون سکانس اتاق جنگ و دیالوگ بِرَن یکی از همون حرکات جذاب و چرخش های دیدنی Game of Thrones بود.

[ESajad]

یک اپیزود عالی از گیمز اوف ترونز من این اپیزود امید برای یک روز زندگی بیشتر می دونم
خیلی خوب بود ای کاش قسمت قبل هم همین ریتم رو داشت ریتم تند و انی قسمت قبل باعث دلزدگی شده بود
یعنی خیلی از جمله من رو با این ایده درگیر کرده بود که نکنه فصل اخر باعث بشه عمری رو تلف کرده باشیم همه چیز از دست بره
من از روزی که فقط یک تریلر از این سریال منتشر شدیک کلاغ سه چشم رو نشون میداد بعد نوشته شد زمستان می اید سریال رو دنبال کردم.
حضور جیمی نکته مهم قسمت اول بود مشخص بود که مشکلی پیش نمیاد و جون سالم به در می بره
اما حضور به موقع برین و حرف هاش باعث شد که نجات پیدا کنه اعتماد سانسا به برین باعث خشم و کوچک شدن دنریس شد
دقیقا مشخص بود که اینجا تریون قدرتی نداره جنگ نمایش قدرت بین سانسا و دنریسه جان هم سیب زمنیه
حرفی که برن به جیمی زد که همه برای عشق اینکار رو کردیم باعث شوکه شدن جیمی شد فکرش رو نمی کرد برن این حرف رو شنیده باشه
دیالوگی که جیمی میگه من میخوام برای زنده ها بجنگم برن در جواب میگه از کجا میدونی بعدی وجود داره این یک سوال برام بوجود اورد
شاید همه اتفاق هایی که داریم می بینیم از قبل رخ داده ما داریم از چشم برن می بینیم چیزی به عنوان سرنوشت وجود نداره
وقتی برن میگه تایت کینگ دتبال منه چون میخواد دنیا رو پاک کنه من حافظه این دنیا هستم باعث میشه دلیلم قابل قبول تر باشه
شاید تمام حوادث سریال در یک لوپ زمانی مکرر رخ داده و ما داریم سناریو های متفاوتی رو می بینیم
" اینجا یاد فیلم لبه فردا با بازی تام کروز افتادم اگر ندید حتما ببنید قدرت دکتر استرج رو هم در نظر بگیرید "
ادم های بزرگی تو این سریال وجود دارند که فراتر از خودشون رو می بیبند ادم های دلیر و با شرافتی هستند
جذاب ترین این شخصیت های برای من سر جورا مورمنته کسی که نشون داد که برای موفقیت از خودش میگذره اشتباه هم کرده
حرفی که به دنریس زد باعث شد اتش خشم دنریس نسبت به تریون کم بشه و اعتماد قبلی بازسازی بشه کمک کنه
رفتارها های بهتری نسبت به سانسا داشته بشه و از راه خوبی برای هم پیمانی وارد بشه
اما دنریس نشون داد که شخصیت خوبی برای تخت اهنین نیست حاضر نیست برای رسیدن به موفقیت کوتاه بیاد
وقتی می بینه شمال نسبت به اون دیدگاه خوبی نداره ولی در اصل خظری هم برای سلطنتش به حساب نمیاد
بازم کوتاه نمیاد و اون چیزی که در ذهنش وجود داره همه رو تسلیم میخواد چون قدرت داره
خوی دیوانگی پدر و بی فکری برادر کوچکش رو در رگ هاش وجود داره چیزی هم از شاه شب کم نداره
حضور تئون و جرقه ای که بین اون سانسا رخ داد خیلی جالب بود تئون وقتی پیش رمزی اسیر بود هوای سانسا رو داشت
کسی بود که از پیش رمزی نجاتش میده این حادثه باعث میشه تئون شخصیت متفاوت و پخته تری رو از خودش نشون بده
ولی فکر نمی کردم کشش احساسی بین سانسا و تئون گریجوی وجود داشته باشه
این سکانس هم از گره هایی بود که باعث میشه اتش حسادت دنریس نسبت به سانسا شعله ور تر بشه
دقیقا تئون به هیچ وجه به دنریس توجه نمی کنه کسی که در حال حاضر بعد از نایت کینگ قدرت بیشتری داره سانسا و شمال رو مخاطب قرار میده
اینجا هم سریال یادی از شیرین دختر استنیس باراتیون می کنه و خاطرش رو برای سر دواس زنده می کنه
دقیقا میشه گفت تمام چیزی که ذهن شخصیت ها رو درگیر خودش کرده در این قسمت نشون داده میشه شاید فردایی نباشد
سر دواس همیشه در فکر شیرینه اریا به گندری فکر میکرد جیمی به دنبال شرافت از دست رفته اشه تورمند برین رو میخواد
سر جورا میخواد لکه ننگ گذشته اش رو پاک کنه و جا پای پدرش بذاره و از اسم خانوادشون دفاع کنه
خداروشکر سازندگان سریال ولخرجی کرده گوشت رو نشون میدن اگر دنریس به خاطراژدهایی داره معروفه استارک ها هم به دایر وولفشون معروف هستند
این قسمت دقیقا یک طوفان کشنده و یرانگر که ناشی از حضور نایت کینگه رو زمینه سازی میکرد همه فکر می کنند
فردایی وجود نداره امید زیادی به پیروزی ندارند فقط دوست ندارند به راحتی زانو بزنند وقتی همه داشتند
نشویدنی می خوردن و در مورد فردا حرف می زدن یاد تکه کلام شربت شهادت افتادم البته از نوع اجنبیش
اریا هم به خواسته اش رسید تونست خودش رو به گندری نزدیک کنه سکانس های این قسمت کلا بیهوده بودن خود سانسوری داشتند
همیشه دوست داشتم یک کسانس بین لیانا مورمونت به عنوان رهبر جزیزه خرس و جورا به عنوان وارث اصلی این جزیره وجود داشته باشه
این اتفاق خیلی جالب و دیدنی بود جورا میدونه به جز خودش که وارثی نداره تنها لیانا بازمانده خاندان مورمونته
و ممکنه ادامه نسلی برای این خاندان وجود نداشته باشه
البته برام جالب بود شمشیر لانگ کلو که متعلق به پدرش بود و به جان اسنو داده شده رو رد می کنه ولی شمشیر خاندان تارلی رو قبول می کنه
تو این قسمت جان اسنو و دوستان قصد دارند از بن به عنوان یک طعمه استفاده کنند و به نایت کینگ ضربه بزنند به قولی بهش پاتک بزنند
اول اینکه نایت کینگ این اتفاق رخ نمیده احتمال اینکه نایت کینگ حضور نداشته باشه یا با ویسریون بیاد خیلی زیاده
دوم اینکه نایت کینگ تمام وایت واکرهای اصلی که در طول سال های زیادی بوجود اورده باخودش اورده سکانس اخر
این اتفاق عدم حضورش رو توجه می کنه ممکنه تمام فکر جان اسنو رو به خودش جلب کنه ولی برنامه دیگه ای داشته باشه
اون پیش دستی کنه نقشه جان اسنو رو بهم بریزه مطمنا در قسمت سوم برای انسان ها پیروزی به دست نمیاد

سکانس اخر حضور دنریس و جان اسنو در سرداب یکی از ارجینال ترین سکانس های سریال بود
سکانس هایی که در قسمت اول گمشده بودن یا سازندگان نحوه گات سازی رو یادشون رفته بود
دنریس با حقیقت زندگی جان روبر و میشه و با یک رقیب قدرتمند و پرطرفدار رو در ور میشه
دقیقا وقتی فکر میکردم بدونه جان تارگرینه کمی از خشم و خوداخواهیش کم بشه ولی نشون داد که همه
برای دنریس یا سدی برای رسیدن به تخت اهنین هستند یا پلی برای رسیدن به اون
و به هیچ وجه حاضر نیست برای هیچ کس یا چیزی از خواسته اش بگذره حتی ممکنه یکی از خون خودش رو قربانی کنه
متاسفانه حرف و فکری که جان در این مورد داره گفته نشده و در اینده وجایی که همه چیز بهم می ریزه گفته میشه
وقتی دنریس سردی استارک ها رفتار مردم نگاه و نظر هم پیمانانش رو کنار هم بذاره
دچار یک جنون میشه و پدرش اریس فکر میکنه میخواند بر علیه شورش کنند و خیانت کنند

[OMID40]

قسمت عجیبی بود ، اتحاد زنده ها برای زندگی

[wishtasp]

درود
از هشت سال پیش که گات شروع شد همیشه یه حس خاصی نسبت به اون داشتم که علیرغم اینکه سریال ببین نیستم منو تو این سالها اسیر خودش کرده بود.
آخرین باری که این حس و حال همراهم بود فصل 6 بود و امروز با دیدن این اپیزود همون حس لذت و هیجان بعد از سه سال باهام همراه شد.
احتمالا علتش آهسته بودن جریان این اپیزود بود که اونو تبدیل به یک گیم آو ترونز واقعی کرد.
فقط موندم تو 4 قسمت چه جوری میخوان جمعش کنن؟ امیدوارم مثل فصل 7 آب نبدن!!!