با یک مثال شروع میکنم.
Stephen King نویسنده معروف آمریکایی شاید شناخته شده ترین نویسنده ی زمانِ ما باشد و تقریبا همگان اسم او را حداقل یکبار هم که شده شنیده اند اما در مورد چیزهایی که از او نمیدانیم:
خیلی از افراد تصور میکنند اقتباس های سینمایی از آثار کینگ معمولا ناموفقند زیرا توانایی اجرای فرم مخصوص روایت او را ندارند ، این نکته درستی است ولی مسئله ی مهمتری وجود دارد ؛ آثار کینگ را نمیتوان بر پرده اجرا نمود زیرا دنیای ذهنیِ کینگ غیر قابل نمایش است.
در مورد رمان معروف
It که شاید فکر کنید رمانی نوجوانانه و ترسناک است ؛
IT پر است از صحنه های اروتیک و غیر قابل توضیح که معروفترین آنها مطمئنا پرده ی آخر داستانِ بخش اول است. جایی که دختر ده دوازده ساله کتاب ، شش پسر بچه را دعوت به ... گروهی میکند و نویسنده در چندین صفحه با جزئیاتی دقیق و حیرت آور این عمل را برای شما تشریح میکند ، از احساسات کودکان نابالغ گرفته تا درد و لذت آنها و تا جایی پیش میرود که میخواهید سر خود را به دیوار بکوبید ...
به راستی کینگ این احساسات و توصیفات دقیق را از کجا میداند ، کینگ که به مردِ خانواده بودن مشهور است و به گفته تمامی افرادی که او را میشناسند ، بهترین و مهربان ترین آدم روی زمین است این توصیفات دقیق از وحشت ، خون و خونریزی ، تجاوز و شکنجه های هولناک را از کجا میداند؟ و مهمترین ترین سوال این مقدمه
همین است : این افکار از کجا آمده اند؟
جایی خوانده بودم که اَبَرقهرمانان اصلی نویسندگان هستند ، زیرا آنها به بخشی از ذهن خود دسترسی دارند که برای دیگران هنوز دستیابی به آن ممکن نیست. بخشی که تمامی فانتزی های ذهنی بشر در آن قرار دارند. و براستی چه اتفاقی خواهد افتاد اگر این فانتزی های ذهنی به جای نوشته شدن روی ورقه های کاغذ در واقعیت اجرا شوند.
قاتلین بی رحم و سنگدل تنها انسانهایی هستند که به نداهای هولناک این بخش از ذهن خویش پاسخ مثبت داده اند که مثلا چه میشود اگر جان دیگری را بگیریم.
همه ما از این فانتزی ها داریم ؛ در طول دوره سخت و طاقت فرسای بعضی از امتحانات چند بار پیش خود فکر کرده اید چه میشود اگر معلم را بکشیم؟ یا صاحبکار خود را خفه کنیم؟
آیا تا به حال به این فکر کرده اید اگر فلان قاتل یا متجاوز بدست من بیوفتد چه کارها که با او نمیکنم؟ آیا تا به حال به نقطه ای خیره شده اید و به این فکر کرده اید که چگونه او را شکنجه خواهید داد که بیشترین رنج را ببرد؟
سوال اصلی
The House That Jack Built اینجاست :
چه کسی جلوی شما را گرفته است؟
چرا فقط به این اعمال فکر میکنیم؟ چرا اجرایشان نکنیم؟ حد اخلاقیات و مرز درست و غلط را چه کسی تعیین میکند و چه کسی این حق را به او داده است؟
آیا جواب شما قانون است؟ یا آموزه های دینی؟ و یا شاید انسانیت؟ تا به حال چند بار دیده اید و شنیده اید که مرزهای قانون و اخلاق توسط این قطبهای اجتماعات بشری جابه جا شوند؟ قانونی که مرزهای خود را دائما تغییر میدهد و اخلاقیاتی که در ثانیه تغییر میکنند، فکر میکنید قانونِ سی سال آینده در مورد تابوهای امروز چه حکمی میدهد؟
برای مثال ، دنیای امروز ما با مازوخیست جنسی کنار آمده و کتاب ها و فیلمهای زیادی هم در مورد آن ساخته میشود ؛ در واقع این امر به یک امر رایج و نرمال تبدیل شده ... حالا مگر کمی جلوتر برویم چه میشود؟ اگر به جای زخم های کنترل شده ، خنجر ها را بیشتر فرو کنیم چه؟
و سوال مهم دوم این است : اگر جامعه ما خشونت کنترل شده و خفیف جنسی را پذیرفته ، در ده سال آینده وضعیت چگونه خواهد بود؟ بیست سال بعد چه؟ اگر به دوره ای برسیم که فیلمهای
Snuff و
Slasher تبدیل به وضعیت نرمال جامعه بشوند چه؟
و سوال
von Trier در آخرین ساخته اش همین است :
فرض کنید به این وضعیت برسیم ، مگر چه عیبی دارد؟؟؟
پن1: به این اثر با دید یک فیلم مبلغ و طرفدار خشونت نگاه نکنید و به آن به عنوان هشداری برای آینده و یا فیلمی در بررسی حالات و وضعیت های روانی و ذهنی بشر نگاه کنید. این فیلم تبلیغ خشونت نیست بلکه استفاده از خشونت در تبیین نظرات روانشناختی فیلمساز است.
پن2: معرفی بالا در رابطه با فیلم
The House That Jack Built و نحوه دید و نقطه نظرات فیلمساز آن بوده و به نظر شخصی بنده ی نگارنده ربطی ندارد.
پن3: اگر فکر میکنید به سادگی تحت تاثیر فیلمها قرار میگیرید و یا تحمل دیدن برخی صحنه ها اعم از خشونت و یا مسائل دیگر را ندارید ، این فیلم اصلا گزینه مناسبی برای شما نیست و لطفا آن را تماشا نکنید.
Lars von Trier در کنار
Michael Haneke ،
Wim Wenders ،
Ken Loach و چند تن دیگر مهمترین و تاثیرگذارترین فیلمسازان اروپایی عصرِ حاضر هستند.
این کارگردان دانمارکی که ذوق و استعداد شگرفی در تجربه های تازه و تغییر الگوهای قدیمی سینمایی دارد، همواره روی موضوعات حساس و جذابی دست گذاشته و در نهایت کارنامه ای مملو از فیلمهای جنجالی و حساسیت برانگیز دارد.
von Trier بارها در مصاحبه های و صحبتهایش مسائلی را مطرح کرده که او را مورد عتاب و سرزنش جشنواره های مختلف سینمایی قرار داده و حتی در میان همکاران سینمایی خود نیز با نقدهای فراوان مواجه شده است ؛ اما چیزی که میتوان در مورد او گفت شجاعت مثال زدنی اوست ، از آنجایی که معمولا او به مسائل تابو شده ای اشاره میکند که دیگران فقط به آن فکر کرده و جرات ابرازش را ندارند.
به هر حال چه اورا به خاطر رفتار ها و سخنان جنجالیش ستایش کنیم و چه مورد بی مهری قرار دهیم ، نمیتوان این واقعیت را که فون تریه یکی از مهمترین و اثرگذارترین کارگردانان مولف تاریخ سینماست را تغییر داد.
در مورد سبک و نوع نگاه این کارگردان همین بس که او از مذهب و نگاه سنتی و مدرن به آن گرفته تا روابط احساسی و پیچیده انسانی در هزارتوی مسائل جنسی در فیلمهایش صحبت میکند و همواره آنها را و رفتار طبیعی انسانی را به چالش هایی بعضا دردناک و نفرت انگیز وارد میکند ؛ و البته اِلمان وحشت و خشونتِ عریان یکی از امضاهای اصلی سینمای او و از مهمترین ویژگی های کارهای او محسوب میشود.
در مورد
von Trier حرف بسیار است و در یک معرفی کوتاه نمیتوان اصل مطلب را در مورد این کارگردان ادا نمود. دوستان منتقدِ این کارگردان و طرفداران او در نظرات میتوانند بیشتر از او بگویند و بنویسند.