Making a Murderer:بحث و تبادل نظر پیرامون فصل دوم

[yaser63]

در این تاپیک می‌توانید پیرامون فصل دوم سریال Making a Murderer که اپیزودهای آن توسط سرویس Netflix از نوزدهم اکتبر 2018(اول بیست و هفتم مهرماه 97) منتشر گشته است بحث و گفتگو کنید. لطفا اگر می‌خواهید در مورد قسمت خاصی بحث کنید، در ابتدا عنوان قسمت موردنظرتان را بیان کنید تا دیگران متوجه بحث شما بشوند، و از اسپویل شدن مطلب برای دوستانی که هنوز قسمت مورد نظر را ندیده اند، جلوگیری شود. در موارد ضروری استفاده از تگ اسپویلر را نیز مد نظر قرار دهید.

[فرزان]

دوستایی که مثل من کامشون از بی عدالتی بی پایانی که در این مستند شاهدش بودیم تلخه این مستند شبکه HBO رو حتما ببینن :
The Jinx : The life and deaths of Robert Durst
دو اپیزود آخر رسما باعث میشه عنان از کف بدین ، فقط دقت کنید که پیش از اتمامش ، هیچ تحقیقی در اینترنت راجع بهش انجام ندین
Because it would ruin the mystique

[smh2011]

فصل دوم رو هم مثل فصل اول تقریبا بصورت ماراتن وار دیدم. اولین نکته که برام جالب بود گذر زمان بود. باورم نمیشد که 3سال از فصل اول گذشته بود و فکر نمیکردم این همه تحقیقات جدید صورت گرفته باشه. تحقیقات جالبی رو کتلین زلنر انجام داده بود. شاید اگه موقع دادگاه اصلی نتایجشو داشتن بلاشک استیون تبرئه می شد. اتفاق جالبی که برام افتاد فصل دوم رو بلافاصله بعد از فصل پایانی The Wire دیدم. تمام آزمایش هایی که کتلین انجام میداد رو میتونستم کارآگاه هارو ببینم که دارن مدارکو جاسازی میکنن. آزمایش هایی که انجام میداد به شدت قانع کننده بودن و تنها نقطه ضعفی که داشت کارش این بود که نمیتونست مدرک محکمی رو برای قاتل بودن فرد دیگه ای ارائه کنه. یعنی اونقدری که لازم بود مدارکش برای قاتل بودن بابی یا کس دیگه ای محکم نبود. و اینکه توی 2تا دادگاه های برندن که با اسکچ کارتون وار شبیه سازی شده بودن چقدر وکیل برندن بد حرف میزد. تا جایی که دفاعیات نماینده ایالت بیشتر به نفع برندن بود تا حرفای وکیل برندن. بخصوص توی دومین دادگاه که خود کتلین زلنر هم یجورایی دادش دراومده بود. حالا سوال اینجاست که با توجه به مرتبط بودن پرونده برندن و استیون چرا وکیل هاشون با هم همکاری و تبادل اطلاعات نمیکردن؟!!! خود کتلین میگفت که اگه وکیل های برندن از اصل سناریویی که ما بهش رسیدیم مطلع بودن بهتر دفاع میکردن!!!!
کن کرتز هرچقدر حرف هاش توی فصل اول منطقی به نظر می رسیذ توی فصل دوم به شدت گارد گرفته بود و هر چرت و پرتی رو می گفت. برد شیمل هم که نمونه بارز یک سیاست مدار بود که هر سوالی ازش می پرست ربطش میداد به خانواده هالباک تا با احساسی کردن قضیه از جواب دادن در بره و معلوم بود که هدفش رسیده به حقیقت نیست و فقط میخاد اتفاق جدیدی نیفته.
حقایقی که توی 2قسمت آخر معلوم شد به شدت تکان دهنده بود. شاید تا اون موقع هنوز قلبن باور نداشتم که پاپوش از طرف پلیس بوده و میگفتم یکی دیگه قتل رو انجام داده و فرار کرده و اینا همش سوتی های پلیس توی پرونده بوده که حالا با دقت و توجه زیاد بهم ربط پیدا کردن. ولی یجورایی بهم اثبات شد که اون پلیسه که توی هر 2تا پرونده استیون بوده ( و به شدت هم از اولش بهش شک داشتم) یکی از مهره های اصلی توی پاپوش احتمالی هست. دلیل اصلی پاپوش هم طفره رفتن از غرامت 3 میلیون دلاری بوده. الان هم بدون شک اگه رای به برگزاری دادگاه جدید بدن بدون شک مدارک به نفع استیون هست و تبرئه میشه و ادعای خسارت میکنه پس خیلی منطقی هست که چه استیون گناهکار باشه و چه نباشه با مدارک موجود ایالت و دادستانی از ضرر ندین میلیون دلاری پیشگیری کنن. به این سادگیا فک نکنم که راضی بشن که حکم به برگزاری دادگاه بدن مگر اینکه آتویی ازشون پیدا بشه و خیلی فیلم و سریال وار پرونده پیش بره.
پ.ن: دم قاتل گرم هرکی بوده خیلی خوش شانس بوده. و ای کاش که بابی نباشه. جالبیش هم این بود که اصلن توی فصل دوم برادرهای برندن نبودن.
جالب می شد اگه خانواده هالباک همنقطه نظراتشونو حالا یا با مصاحبه مستقیم یا با شبکه های دیگه میگفتن.
درکل سریال خیلی میخاد بی طرفانه دنبال حقیقت باشه ولی از همون اول با انتخاب اسم Making a Murderer استیون رو بی گناه دونسته و سعی بر اثباتش داره.

[bayani]

فصل دوم رو الان کامل دیدم.
واسه من هیجان و درگیرکننده بودن فصل اول رو نداشت ولی چون از دید یه وکیل دیگه به صورت اصولی به یه سری مدارک و شواهد به قضیه نگاه کرد واسم خیلی جالب بود و بازم لذت بخش بود.لامصب اینقدر که با روح و روانم توی این 2 فصل بازی شد و ابعاد و شواهد هم اینقدر وسیع بود که اصلا نمیشه دربارش نظری نوشت.
ولی بنظرم تا حدود زیادی مشخص شد که باب دسی و پدرخواندش اصلی ترین نقش رو توی قتل تریسا داشتن و متهم اصلی هستند.
وکیل های فصل اول بنظر خیلی خبره میرسیدن ولی عجیب بود با اون دروغ های بزرگی که دسی و پدرخواندش توی فصل اول گفتن تحقیق و پیگیری زیادی دربارشون نکردن.جدا از لن و فاسبر اون افسر کولبرگ بود چی بود اسمش اون دیگه سنگ تموم گذاشت بعد از اعلام نکردن ریپورت و دروغی بزرگی که درباره پلاک راو4 گفتش.
وقتی که میفهمی این همه آدم و تشکیلات به خاطر یه خصومت شخصی زن رئیس پلیس کلانتری واسه به زندان انداختن یه بی گناه دست به دست هم نقشه کشیدن مخ آدم سوت میکشه از این بی عدالتی و ظلم .
خدا میدونه خود این بشر با چه ایمان و انگیزه ای این همه سال توی زندان تسلیم نشده .اونم وقتی بهت بگن تو اعتراف به قتل کن تا ازادی مشروط نصیبت بشه حداقل بتونی چند سال زندگی کنی.بیای قید زندگیتو بزنی ولی ثابت کنی که بی گناهی.
خیلی واسم جالب بود توی سن 52 سالگی وقتی داشت با وکیلش صحبت میکرد سراسر روحیه و امید بود.
منم امیدوارم پدر و مادرش بعد این همه زجرهایی که کشیدن زنده باشن و ازادی پسرشون رو ببینن.
بدون کوچکترین تردیدی شد بهترین سریال امسالم
زیرنویس 2 فصل هم فوق العاده بود.

[bayani]

قاتل محکوم "مشهور" در ویسکانسین گفته می شود که به قتل عکاس ترزا هالباخ در سال 2005 اعتراف کرد


تمام باورهام نابود شد.من که باور نمیکنم

[smh2011]

قاتل محکوم "مشهور" در ویسکانسین گفته می شود که به قتل عکاس ترزا هالباخ در سال 2005 اعتراف کرد


تمام باورهام نابود شد.من که باور نمیکنم

گویا زیاد قابل اتکا نیست این صحبتش. طرف سال 2009 به جرم قتل زنش دستگیر شده و حبس ابد خورده. مثل اینکه یبار هم قبلن
گفته بوده که توی زندان استیون ماجرای قتل هالبک رو کامل براش تعریف کرده و به کشتنش اعتراف کرده. الان هم نامه زده به زلنر که در ازای دریافت یه پولی اعتراف میکنه. گفته که با ماشین زده به ترسا هالبک و ترسیده و جسدش رو سوزونده. توی توییتر و مصاحبه ای زلنر داشته
گفته که امکان صحیح بودن حرفاش خیلی کمه و کاملن با مدارکی که ما داریم متفاوته حرفاش و حاصل یه سری اطلاعات هست که از رسانه های عمومی طرف بدست آورده.

[giumartan]

مشاهده محتوا اسپویلر

مثل اینکه شاهدی پیدا شده که بابی دسی رو دیده که داره ماشین رو به سمت املاک اوری هل میده

[giumartan]

دیروز درخواست جدید اوری توسط وکیلش ثبت شد

مشاهده محتوا اسپویلر

تو درخواست بابی بعنوان قاتل نام برده شده
2 شاهد جدید هم پیدا شده که هردو قبلا گزارش دادند ولی پلیس گزارش رو مخفی کرده
یکی ماشین رو بیرون املاک اوری دیده
دومی بابی و دوستش مایک رو دیده که ماشین ترسا رو داشتن هل میدادن سمت املاک ایوری

خلاصه متن (ترجمه ماشینی)

شواهد اجازه می دهد تا در مورد انگیزه واقعی این جنایت، به عنوان جنایت جنسی، تجدید نظر شود
قتل، که اوج وسواس بابی برای تماشای هزاران مورد بود
تصاویری خشن و انحرافی در 31 اکتبر 2005 فانتزی های وسواسی Babby
زمانی که ترزا هالباخ ​​به طرز وحشیانه ای توسط دو تفنگ مورد حمله قرار گرفت و به قتل رسید، به یک واقعیت وحشتناک تبدیل شد.
شلیک به جمجمه او بدن او مانند بسیاری از سوژه های زن در داسی مثله شد
تصاویر کامپیوتری بابی خودروی هالباخ ​​را در اختیار داشت که حاوی وسایل مهم بود
شواهدی از این جنایت وحشتناک خون، کلید، وسایل الکترونیکی و پلاک خانم هالباخ
(که در ماشین نجات دیگری پنهان شده بود) و آقای اوری با احتیاط خون را روی آن ریخت.
صندلی ها و داشبورد و DNA روی قفل کاپوت. با در اختیار داشتن وسیله نقلیه بابی بود
قادر به کنترل جهت تحقیق است. او این وسیله نقلیه را در ملک اوری کاشت
پس از اینکه او خون و DNA آقای اوری را در آن رسوب داد. او کلید و الکترونیک خانم هالباخ ​​را داشت
وسایلی که به اتاق خواب آقای اوری ختم شد و بشکه سوخت. بابی همه این کارها را انجام داد
خود را تبرئه کند و عمویش، آقای اوری را قاب بگیرد. لازم نیست آقای اوری ثابت کند که کیست
مرتکب این جنایت وحشتناک برای دریافت تسکین شد. این نیت یا هدف او نیست. با این حال، او انجام می دهد
حق دارد ثابت کند که محاکمه عادلانه ای نداشته است. شواهد جدید، که ثابت می کند
بابی تمام معیارهای دنی برای مظنون شدن به شخص ثالث و شواهد توا بردی را دارد.
تخلفات نشان می دهد که آقای اوری از حق تضمین شده قانون اساسی محروم شده است

شاهد جدید آقای اوری، آقای توماس سووینسکی (آقای سووینسکی)، با آقای اوری تماس گرفت.
آقای سووینسکی اظهار داشت که شاهد بابی و یکی دیگر بوده است.
فردی، مردی ریش دار، خانم هالباخ ​​را به محوطه نجات اوری در
ساعات اولیه صبح 5 نوامبر 2005. 2 آقای سووینسکی ادعا کرد که این موضوع را گزارش کرده است


آقای سووینسکی یک راننده مسیر موتور برای روزنامه گانت، شرکت بود و تحویل می داد
مقالاتی به حیاط نجات Avery در ساعات اولیه صبح 5 نوامبر 2005.
قبل از تحویل روزنامه ها به حیاط نجات اوری، او به اوری روی آورد
دارایی و شاهد دو نفر، بابی داسی بدون پیراهن ("بابی") و یک
مرد مسن ناشناس به طرز مشکوکی در حال هل دادن یک RAV-4 آبی تیره به پایین جاده اوری است
به سمت زباله دان RAV-4 چراغ هایش روشن نبود. آقای سووینسکی از کنار آن عبور کرد
دو مرد و روزنامه‌ها را به صندوق پستی اوری رساندند و سپس چرخید و
به سمت در خروجی برگشت وقتی او به RAV-4 رسید که هنوز آنجا بود، بابی داسی
تلاش کرد تا جلوی ماشینش برود تا مانع خروج او از ملک شود. آقای سووینسکی
در فاصله 5 فوتی بابی داسی قرار گرفت و چراغ های جلوی او در تمام این مدت روی بابی بود
سپس سووینسکی برای فرار از بابی و خروج از ملک به داخل یک گودال کم عمق منحرف شد.
آقای سووینسکی در سوگندنامه خود می گوید که "پسر کاغذی، باید برود" صدا زد زیرا او
برای امنیت خود می ترسید او همچنین اظهار داشت که بابی داسی در آستانه و
از دیدن آقای سووینسکی در آنجا خوشحال به نظر نمی رسید. بعد از اینکه آقای سووینسکی فهمید که ترزا
ماشین هالباخ ​​در همان روز در 5 نوامبر 2005 پیدا شد، او متوجه شد که
اهمیت آنچه او مشاهده کرده بود و بلافاصله با کلانتر مانیتووک تماس گرفت

شواهد موجود در RAV-4 که توسط بابی کاشته شده است، از جمله خون و DNA آقای Avery. را
RAV-4 همچنین حاوی کلید خودرو Halbach و دستگاه های الکترونیکی خانم Halbach بود که
به ترتیب در اتاق خواب آقای Avery و بشکه سوختگی کشف شد. علاوه بر این، شواهد سووینسکی
برای استیضاح شهادت دادگاه بابی مبنی بر اینکه خانم هالباخ هرگز ملک اوری را ترک نکرده است، ضروری است.
و اینکه او آخرین بار در حال راه رفتن به سمت تریلر آقای Avery دیده شد.

25. بابی شاهد اصلی ایالت علیه آقای اوری بود. در جریان افتتاحیه اش
در بیانیه دادستان کرتز به صراحت هیئت منصفه را از اهمیت ادعای بابی مطلع کرد.

شهادت بابی تعیین کننده ترین عامل در مورد گناهکاری آقای اوری بود.
زیرا دولت از آن استفاده کرد تا ثابت کند که خانم هالباخ ​​هرگز ملک اوری را زنده ترک نکرده است.

برد داسی (براد)، پسر ناتنی باربا و برادر ناتنی برایان، بابی،
بلین و برندن مخالفت می کنند که او با بارب گفتگویی داشته است که در آن او به او اشاره کرده است
شخصی را استخدام کرده بود تا مدارک را از رایانه داسی حذف کند. Vd. 3). مقامات
پس از اینکه براد این اطلاعات را گزارش کرد، با او مصاحبه کرد، اما او به عنوان شاهد احضار نشد

بابی شهادت داد که در 31 اکتبر 2005 او تنها کسی بود که در خانه
ساعت 630 صبح و زمانی که ادعا می کند ساعت 245 بعد از ظهر برای شکار رفته است. (69741). (صفحه 238). از این رو،
بدون شک بابی تنها کسی بود که در 3 اکتبر در خانه بود که جستجوها انجام شد
زمان این جستجوهای اینترنتی در 31 اکتبر به طور مستقیم با شهادت دادگاه بابی در تناقض است.
که در آن روز از ساعت 630 صبح تا 230 بعد از ظهر خواب بود

. آقای اوری در تاریخ 29 ژوئن 2018 سوگندنامه ای ارائه کرد. او موارد زیر را در نامه خود بیان کرد. سوگندنامه در مورد وقایع عصر 3 نوامبر 2005 من در ملک خواهرم، بارب داسی جاندا (بارب) توقف کردم و بریدگی را در آن شکستم. خارج از انگشت وسط دست راستم در حالی که سعی می کردم تریلرش را باز کنم او... . به در بارب رفت تا ببیند آیا یکی از پسرانش می خواهد با من به مناردز برود. بابی و بلین در خانه بودند. از بابی و بلین پرسیدم که آیا می خواهند با من بروند و برادرم، چاک، به مناردز. من به هر دوی آنها گفتم که یک افسر نیروی انتظامی تازه داشت پس از پرسیدن سوالاتی در مورد بازدید خانم هالباخ ​​برای عکاسی از باربا، ملک را ترک کرد. ون در 31 اکتبر 2005. متوجه شدم که بابی بلافاصله بعد از اینکه گفتم عصبی شد بازدید توسط افسر گفت نمی توانم با من به مناردز بروم و دارم «کارهایی که باید انجام داد.» شکی در ذهنم نیست که بابی دید که انگشت من در حال لک شدن است. خاطره من این است که بلین گفت که می خواهد به مناردز برود و با چاک رفت و من. قبل از رفتن به مناردز، به تریلر خود برگشتم تا روی خونریزی ام چسب بزنم انگشت. مقدار زیادی خون روی لبه و سینک و کف اتاق چکه کرد حمام [ نه شست و نه پاک کرد چون چاک منتظر بود من بروم مناردز در Manitowoc با او. در حالی که ما در حال ترک ملک اوری بودیم و در حال رانندگی با یک تخت مسطح بودیم به مناردز در مانیتووک، چراغ‌های عقب را جلوی تریلرم دیدم. (چراغ های هوایی دورتر بودند جدا از هم و بالاتر از سطح زمین نسبت به چراغ های عقب سدان. به برادرم که در حال رانندگی بود گفتم در مورد چراغ های عقب چرخیدیم و به سمت تریلر من حرکت کردیم، اما وسیله نقلیه از بین رفته بود. در 4 نوامبر، [ ساعت 600 صبح از خواب بیدار شد و برای دوش گرفتن به حمام رفت. دیدم که بیشتر خون روی سینک من که شب قبل تمیز نشده بود، بود رفته. به نظرم آمد که خون پاک شده است.

شواهد جدید مبنی بر بازگرداندن وسیله نقلیه خانم هالباخ ​​به Avery Salvage حیاط از یک مکان متفاوت با این واقعیت که شاهدی خودرویی مشابه را دیده است، تایید می‌شود هالباخ ​​در 31 اکتبر ملک را ترک کرد. در محاکمه آقای اوری، آقای لورکین، یک راننده پروپان، شهادت داد که او یک SUV سبز رنگ و سایز متوسط ​​را دید که از Avery Salvage Yard در حال حرکت به سمت خارج شده بود بزرگراه 147 بین ساعت 330 الی 400 بعدازظهر 10 مهرماه به نیروی انتظامی اطلاع داد. زمانی که چند روز بعد در یک سد معبر متوقف شد و خبر خانم را شنید. هالباخ ​​گم شده است. (712128-29، 137). (ص 286-88). 68. بعلاوه، توسط روایت بلین برادر بابی تأیید شده است. در 25 ژوئن 2018، برادر بابی، بلین، وکیل فعلی پس از محکومیت آقای اوری را به او ارائه داد. 22 Case 2005CF000381 Document 1065 Filed 08-16-2022 Page 28 of 100 در 31 اکتبر 2005، زمانی که راننده اتوبوس مدرسه من و برندان را به خانه آورد. با STH 147 به غرب سفر کرد] بابی را در STH 147 در خودرویی متمایل به آبی یا سبز دید که در حال حرکت بود به سمت میشیکات بودو بی بی بلیزر مشکی خود را رانندگی نمی کرد. بابی بقیه افراد خانه نبود عصر در حالی که در خانه بودم. (737164-67، سوگندنامه بلین داسی، § 20). (ص 289-92). شهادت بابی در دادگاه با سوگندنامه بلین در تناقض است زیرا بابی شهادت داد که در خانه بوده است.
بابی با مایکل اوسمونسون ('Osmunson') بود که وسیله نقلیه خانم هالباخ در 5 نوامبر 2005 کشف شد. (67524-25). (ص 295-96). پسا محکومیت فعلی بازپرس مشاور با اوسمونسون ملاقات کرد و در مورد اینکه آیا او این فرد بود یا خیر، مصاحبه کرد با بابی راو-4 را به سمت محوطه نجات اوری هل می‌دهد. مصاحبه انجام شد زیرا Osmunson با قد، وزن و توضیحات ریش ارائه شده توسط آقای Sowinski مطابقت دارد فردی که به بابی کمک می کند ماشین را فشار دهد. وقتی از Osmunson پرسیده شد که آیا او فردی است که به بابی کمک کرد تا وسیله نقلیه را در املاک اوری در 5 نوامبر 2005، Osmunson هل دهد. پاسخ داد که "نمی‌توانست به خاطر بیاورد" اگر او آن فرد است. (سوگندنامه استیو کربی پیوست و در اینجا به عنوان «نمایشگاه B.» گنجانده شده است.
علاوه بر این، سوابق نشان می دهد که Osmunson و بابی یا مشکوک بودند تماس مکرر با یکدیگر یا در زمان های مربوطه پس از قتل خانم هالباخ. سوابق تلفن بابی نشان می دهد که در 31 اکتبر 2005، 7 تماس تلفنی بین بابی وجود داشت. و Osmunson بین ساعات زیر در صبح و عصر 612 صبح رخ می دهد. 636 صبح؛ 356 بعد از ظهر; 357 بعد از ظهر; 453 بعد از ظهر؛ 510 بعد از ظهر؛ و 601 بعد از ظهر سوابق تلفن بابی نشان می دهد که بابی در مجموع 66 بار از 24 اکتبر 2005 تا 9 نوامبر با Osmunson تماس گرفته است.

[bayani]

یه تراژدی غمناک دیگه واسه این بدبخت اتفاق میفته و اخرش تقاضای جبران خسارت عمر بر باد رفتش از دادگاه فدرال میکنه و ازادش میکنند
ولی صد حیف که عمرتو ازت گرفتن
من خودم یه نمونه کوچیک واسم امسال اتفاق افتاد جریان از این قرار بود که شغلم تعمیرکار موبایل بود یه گوشی تعمیرکردم و سیم کارت تستم رو گذاشتم روش واسه چک انتن و صدا واسه 1 دقیقه و نگو که گوشی سرقتی بوده
اینقدر توی دادگاه بدبختی کشیدم و تحقیر شدم حتی با ارایه مدرک و هرچی فکرشو بکنی و وکیل و گرفتاری بازم منو محکوم به پرداخت هزینه کل گوشی کردند و حقمو خوردند
حالا این بدبخت عمر و آبروشو ازش گرفتند و هنوز هیچ خبری نیست