I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
فصل پنج اپیزود هشت (خطر اسپویل)
خیلی به وایکینگز فرصت دادم ولی خوب وقتی سریال خوبه باید خوبش گفت و وقتی افت میکنه باید قبول کرد
اصلا با فاز خدایی آیوار حال نمیکنم.این که اینجوری اجازه میده زنش بازیش بده و خودش تو توهم زندگی میکنه واقعا ازاردهندست
اصلا با فاز پیغمبری فلوکی حال نمیکنم. اصلا هدف از نشون دادن این جزیره رو درک نمیکنم. تو این چند تا اپیزود مسخره ترین بخش ها مربوط به همین جزیره و اتفاقاتش بوده.
اصلا با فاز پیرزنی لاگرتا حال نمیکنم. چی به روز یکی از جذاب ترین شخصیت های زن تلویزیون آوردن
اصلا با فاز رقیب عشقی شدن هرالد و بیورن حال نمیکنم. یعنی چی مثلا ...
اصلا با اضافه شدن کلی شاه و امیر از هر گوشه دنیا حال نمیکنم. تمرکز سریال به هم خورده و همینجوری واسه ادامه دادن سریال شخصیت های الکی اضافه میشن و بعد هم به راحتی حذف میشن. در حالی که دست اندرکاران همین الان هم میتونن کلی از شخصیت های اصلی رو حذف کنن
و کلا مواردی که باهاشون حال نمیکنم خیلی زیاده. این فصل که در هر صورت تمومه. امیدوارم فصل شش یه رمق تازه ای به سریال ببخشه
سقوط ، سقوط ، سقوط
اقای مایکل هرست نمیدونم سهوا و یا عمدا و یا بر حسب خطای انسانی موجبِ سقوطِ هواپیمایِ پیشرفت سریال شده.ایشون با دستان خودش فرزند خودشو که ماحصل زحمات بی اندازه بود رو قربانی کرد
وایکینگ در این فصل تمام ویژگی های مثبت خودشو از دست داده و صرفا تبدیل شده به جنگولک بازیِ یک عده تینیجر برای کسب قدرت و پادشاهی
سریال از ریشه و اصالت و ارمان های خودش کاملا تهی شده و به جاده خاکی زده
برهه ای که سریال گات بینندگان تلویزیونی رو کاملا میخکوب و تسخیر خودش کرده ، بنده با اکت های دیوانه وار رگنار لاثبروک به اوج لذت روحی میرسیدم(اگرچه قیاس این دو یک اشتباست اما گات با وجود فانتزی بودنش از حیث یک دوره ی تاریخیِ افسانه ایِ نامشخص شباهتی رو رقم میزنه)
بزرگترین حسن سریال وایکینگز که این سریال رو با اثار هم ژانر خودش متمایز کرده درون مایه مذهبی و دینی و فلسفیِ اونه.اینکه کدام خدا قدرتمند تر است؟؟ بهشت یا والهالا؟ اودین یا مسیح ؟ اینا سوالاتی بودن که به سریال عمق میبخشیدن.تلاطم های درونی رگنار پیرامون همین سوال ها به شدت جذاب و درگیر کننده بود.
اما از شروع فصل پنج دیگه خبری از این موضوعات عمیق نبود.ما کارکتر ها رو فقط از بیرون شاهد بودیم.دیگه خبری از روانکاوی های پیچیده نبود.فرزندان جدید رگنار به هیچ وجه رنگ و جلوه ی تاریخی نداشتن.اکت ها و ویژگی هاشون قابل وفق به منطق های وایکینگی نبود.بویِ عصر مدرن و تمدن های مدرن قامتِ وایکینگی اون ها رو سست کرده بود.بزرگترین نقطه ضعف سریال در فصل جدید کارکتر ایوار بود.اگه میخواید با کارکتر مقوایی اشنا بشید بهترین گزینه برای شماست.شخصیتی که سریال هرگز به اعماق درونی کارکتر وارد نمیشه و فقط یک شخصیتِ تک بعدیِ لبریز از خشونت و خشم و نفرت میبینیم.واقعا قابل درک نیست.
توی فصل ۵ سرانجام خط داستانی عده ای از شخصیت ها به طرز مضحکی صورت میپذیره که حماقت محض سازندگان رو میرسونه.شخصیت هایی رو که سریال در پایان فص چهار به ما برای ایجاد یک اتفاقات هیجان انگیز نمایان کرد.توی فصل ۵ تبدی به یک توپِ فوتبال شده بودن که بین دیگر کارکترها پاسکار میشدن و تمام پیش زمینه ترسناک و کاریزماتیک اون ها لگد مال شد.
هنوز برای دیدن فصل شیش اقدام نکردم و اصلا انگیزه ای هم در من نیست.معتقدم وایکینگ بعد فصل ۴ به اتمام میرسه و این فصل و فصل های اینده همگی در جا زدن و نابود کردن خاطراتِ گذشته خوبِ سریاله
آره یکی از قشنگ ترین صحنه های سریال همین داد زدن آیواره که شما نمی تونید منو بکشید.