خلاصه این قسمت:
چند سالی گذشته و هنک الان توی نیویورک زندگی میکنه؛ اما دنبال یه راه خروجه.هنک پیشنهاد چارلی رو برای نویسندگی برای فیلمی که یک رپر/بازیگر توش بازی میکنه رو قبول میکنه تا بتونه دوباره پیش کارن و استاد قبلی کارن، ریچارد که الان شوهرشه و دخترش که ازش متنفره و حتی روی عکسش هم تف می اندازه برگرده.