10
خیلی فصل خوبی بود و پر از اتفاقات خووب حیف که کم کم دارن به فصل های اخر نزدیک میشن تو سبک خودش بینظیره
چند سریال جدید تو سبک زامبی ساخته شد اماا...... ارزش دیده شدنم ندارن
حالا باید منتظر فصل بعدی باشیم و کلی معما و سوال
این ایده ولف روش کار کنن خیلی جالب میشه
و یه جمع بندی سریال نیاز داره برای فصل بعدی چون داره بدون هدف پیش میره
اپیزود نهایی فصل هم خیلی آروم اومد و رفت...نگیم همه ولی اکثرا منتظر جیغ و فریاد و آتیش بازیهایی که براشون لحظهشماری میکردیم٬ بودیم...به نظرم همین که نویسنده ها زدن رویاپردازیهای مارو ترکوندن و مثل اپیزود نهایی فصلهای قبل نبود...این که سازندها تلاش کردند کمی از کلیشههاشون فاصله بگیرند٬ خودش غنیمتیه..!! اپیزود شانزدهم در حد یک قسمت میانهی فصلی راضیکننده و سطحبالا بود. اما در حد یک فینال، آتشین و بینقص نبود...
اول این اپیزود اونجایی که مورگان با گروه گرگها میجنگه..اولش خودشو مثل آدمای کودن نشون میده بعدش یهو بروسلی میشه٬ باحال بود..! ولی این باعث میشه که بیننده ها فکر کنند گرگها زرنگ نیستن و تهدیدشون جدی نیست..!!
مزخرف ترین سکانسی که از لحاظ کارگردانی تا حالا دیده بودم..صحنه درگیری گلن و نیکولاس بود..تا اونجایی که من دیدم نیکولاس ٬ گلن رو در حالیکه رو زمین بود با 3 زامبی تنها میزاره ..و گلن باز همچنان زنده است...!! به نظرم همین کارا باعث میشه باورپذیری داستان ته بکشه..!!
دیدار مورگان و ریک دیدنی بود و خیالمون را راحت کرد. هرچند که کماکان باید برای بههمپیوستنشون به طور کامل صبر کنیم. این وسط، متعجبام مورگان در بدو ورودش به الکساندریا، دربارهی اون همه خونریزی و شلیک ریک چه فکری میکنه! ما اینیم دیگه!!
خلاصه و مفید: خوب بود!!!!!
1 درصد فک کن واسه فصل بعد منو منتظر نگه داشته!
1 درصد فک کن کنجکاو شدم بدونم گرگ ها قضیه شون چیه! اینم مثل همه ی اون قبلیا دیگه... اولین بارمون نیست که با یه گروه جدید و مرموز روبرو میشیم که! یه کم گرگ ها باعث دردسر میشن و یه خودی نشون میدن ولی گروه ریک میان و نابودشون میکنن ولی در لحظاتی که نویسنده باز طبق معمول کم آورده تصمیم میگیره یه شخصیت اصلی رو به شکل ابلهانه ای بکشه تا شاید بتونه دو تا دیالوگ جور کنه و تو دهن این خیل عظیم باقی ماندگان قرار بده!
تا کی بقا؟ خودتون خسته نشدید، هر دفعه یه محیط جدید با دشمنای جدید! چه قدر آشناست برام... دژاووو...!
تو فصول طلایی اول و دوم که بودیم کی فکرشو میکرد به جایی میرسیم که مگی پاشه بره رأی جمع کنه! حداقل اون اواخر یه مناظره راه مینداختن که تو ژانر کمدی لااقل اثر قابل توجهی پدید بیاد نه مثل الان که تو برزخ گیر کرده.
چه جوری از برزخ میتونه بیاد بیرون؟ یه خلاقیت کوچولو آخه لامصب...
قبلاً یه کورسوی امیدی بود اونم یوجین بود داستان درمانش! که خب منحل شد! یعنی نویسنده ی اسطوره ی ما تنها نقطه قوت روند داستانیش رو با یه خلاقیت از بین برد! که البته بهتر از بی خلاقیتیه! خدارو صد هزار مرتبه شکر...
خلاصه که من تنها راه نجات سریال رو یه خلاقیت میدونم! مثلاً پیدا شدن درمان، مثلاً یه تغییر تو زامبی ها و این بیماری!
مثلاً یادتونه اون اوایل برای اولین بار با یه زامبی روبرو شدیم که گاز گرفته نشده بود چقدر خوش گذشت بهمون؟ که کاشف به عمل اومد همه اینا آلوده شدن و اگر بمیرن تبدیل میشن.
اصلاً حال این همه صحبت رو نداشتم ولی اومدم این ذوق زدگی و جوزدگی طرفداران سریال رو دیدم نتونستن چیزی نگم.
در آخر یه نگاهی کوتاه داریم به سکانس مزخرف آخر:
شهردار: اوا عزیزم چرا مردی آخه عژقم! تو که به من قول دادی کنارم میمونی عزززیزم... ریک!!! دوو ایت!....... بنگ!!!