تابلو
شقاوت و خون تاکاشی میکه رج هایی از انسانیت را کنار مبهمات افکار بشر تنیده است. خوی وحشی ذات انسان که از بدو آفرینش با او بوده مهم است یا شرافتی که هجای آن را ابنا بشر در طول زندگی بر روی این کره خاکی یاد گرفته اند؟ چرا نباید ظلم کرد و یا چرا نباید ظلم را به درجات عالی رساند؟ مگر ممنوعیت محدود کردن و دخالت در زندگی انسان های دیگر فلسفه اخلاقی سلحشوران نیست؟ مگر نباید به طریق عدالت در همه جا اسب تازاند؟ مگر
"شرافت در جنگ و مرگ" بوشیدو ساموراییان نیست؟ چرا نباید به
کن دو خیانت کرد؟
کاتانایی که در راه اصیلش به کار گرفته نشود چه کم از سلیح نینجایان
هاتوری هانزو دارد؟ چرا باید هر سامورایی ناکام با
تانو ـیش هاراکیری کند و هر نینجای ناکام دوباره تلاش کند؟ چرا نباید ژاپن از فرهنگ
ساموراییانش خسته باشد؟ چه
شرافت یا ننگی بالاتر از اجابت دستور مطاع؟
سلول های مغز
میکه هارمونی خشونت در سر او می نوازند و سانگنی با باچی خونین بر تارهای روح او زخمه می زند، سینمای او یعنی اصالت ساخته شدن کاتانا. همان گونه که کاتانا برای بریدن اعضای بدن آفریده شده تصاویر بدیل او برای بریدن رشته افکار ببینده پرداخت می یابد. او برای شناخته شدن به دنیا نیامده برای زخم زدن بر پیکر اندیشه های باطل زاده شده. حال که به تماشای یکی از بهترین آثار او نشسته ایم نباید در به جا آوردن حقش کوتاهی کنیم او اخلاق نیک کوروساوا در هفت سامورایی را ندارد و سامورایی های خودش را قاتل می نامد قاتل هم نه آدمکش. اما اینها کجایند و آنان در چه وادی گنگی روزگار می گذرانند. هر دو گروه برای مردم می جنگند ولی به قول لرد ناریتسوگو ـِی تابلوی
میکه این هیجان انگیز ترین روز زندگی من بود. در هفت سامورایی برای مردم و با مردم می جنگند چون مردم فهمیده اند که راهی ندارند ولی در تابلوی
میکه مردم هنوز نمی دانند که چه بلایی بر سرشان نازل خواهد شد اگر 13 تن به
"بوشیدو یا کن دو" وفادار نباشند.
میکه بازسازی اثری به همین نام محصول 1963 به کارگردانی
ایچی کُدو را به روی پرده سینما برده و نهایت هنر در صحنه پردازی داستانی تکراری را به خرج داده است. با نگاهی به این اثر مسائلی را خواهید یافت که ریشه در حقایق امروز دنیا دارد و فکر و تامل به آن دل هر انسان دردمندی را آزرده کرده است. کلامی به گزاف نیست که بعد از دیدن
ایچی قاتل تصور چنین شاهکاری از این کارگردان بسیار دور از انتظار باشد. اما نباید همه چیزهای خوب با هم در یک انسان جمع شده باشد تا او نابغه شود بعضی مواقع نمایش بدیع از شرارت و رذیلت نسبت به قرائت داستانی با فضیلت موثرتر می افتد و این کاری است که
میکه با سامورایی های خودش می کند آن ها را به ضیافت
هاراکیری به دست آکاشی ها می برد. خشونت افسار گسیخته ای که تارانتینو از برادران چشم تنگش عاریه برده است ذره ای از سینمای
میکه را در خود ندارد و اگر طالب خشونت والا هستید سینمای این عاشق خون و اندام بریده شده را از دست ندهید.