خیلی از سریال ها به یک نقطه ای میرسن که دیگه حکم وسیله ای برای پیاده شدن فانتزی نویسنده ها هستن. یعنی اونقدر به خودشون، کارشون و مخاطب هاشون اطمینان دارن که حتی کار های محیر العقولی میکنن. مثلن اپیزود موزیکال میدن (سوپرنچرال) قسمت فینالشون رو کارتونی میکنن (فرینج) یه قسمت راجب یه پشه تو آزمایشگاه(بریکینگ بد). حالا سریال هایی مثل بلک میررور و داخل شماره 9 اصلن خوراک همچین کارهایی هستن چرا که خط داستانی در انتهای هر اپیزود به اتمام میرسه و در صور عدم موفقیت چنین ژانگولر بازی های لطمه آنچنانی به ساختار کلی سریال نمیزنه. در واقع ماهیت این سریال اینه که چنین کارهایی بکنه.
فصل ششم نویسنده ها با اعتماد به نفس بیشتری این کارو انجام میدادن. با فیلم و سریال و ایدئولوژی های بیشتری شوخی میکردن حتی اگر نتیجه آنچنان خنده دار یا غیرقابل پیش بینی نباشه.
اپیزود اول رو میشه جزو کم خلاقیت ترین اپیزود های سریال دونست که فقط یه ایده سرقت محور رو به همراه فلیبگ مسخره میکنه
اپیزود دوم طعنه ای به فن پیج ها، سوم احساس میکنم حاصل تماشای rear window هیچکاک و the fortune cookie بوده ؟!
اپیزود پنجم وکیل مدافع شیطان و البته اپیزود آخر که سرشار از تیکه پرونی های حزبی که شوخی هاش بیشتر برای خودشون قابل فهمه.
با همه تفاسیر سریال همچنان کیفیت خودشو حفظ کرده. ایده های تکراری و تازه ای داره.