There's no tyrant like a brain
پاسخ : ♥♥ Happy Birthday | تیویوُرلد ده ساله شد ♥♥
ده سال برای یک انجمن خیلی زیاد ـه، خیلی. باور کنید و ایمان بیاورید!
امروز احتیاج به ماشین حساب داشتم تا ببینم چند سال هست که توی اینترنت و انجمن ها فعالیت دارم، به عدد بیست سال رسیدم. همسن بعضی از اعضای انجمن. بیست سال از زندگی من در انجمن های مختلف گذشت. از انجمن "گزاره" بگیر تا به امروز و نیمی از اون 20 سال رو در تی وی وُرلد سپری کردم.
خاطرم هست وقتی که هنوز عاشق دلبرکی بودم وارد انجمن شدم، هر وقت که دعوا میکردیم ساعت ها رو اینجا سپری میکردم تا آروم بشم. وقتی صلح میکردیم با لب خندان به انجمن می اومدم و با بچه ها می خندیدم. وقتی از هم جدا شدیم و داغون بودم با بچه های انجمن گروهی تشکیل دادیم و با هم بیرون رفتیم و کلی به هم روحیه دادیم. وقتی دلشکسته و غمگین بودم ترجمه میکردم تا زمان رو از دست بدم و وقتی افسرده می شدم سریال هایی که بچه ها معرفی میکردند رو برای شاد شدن می دیدم. وقتی شاد بودم اینقدر در چت باکس با بچه ها تایپ میکردیم که صبح پویا چند تایی لعنت به ما میفرستاد چون باید کلی صفحه رو پاک میکرد!
برای بعضی ها شاید اینجا فقط یک انجمن سریالی و کمی از مُد افتاده باشه. ولی برای من به شخصه بخشی از زندگیم بوده و هست. زمانی که ترجمه میکردم خاطرم هست که برای خرید یک کتاب احتیاج به پول داشتم و دوستان خارج از انجمن بهم میگفتن چرا نمیری انجمنی که پول میده برای ترجمه تا اینقدر بی پول نباشی. اما باور کنید فقط حرف زدن با نوژن، محسن و حامد باتلاقی و حتی تشکر اون ها زیر پست هام، باعث میشد هیچ وقت حتی فکر رفتن از اینجا رو به سرم راه ندم. زمانی که با اشکان روزی یک یا دو قسمت سریال میزدیم به دستم صدمه زدم، دکتر بهم گفت اگه تایپ رو ادامه بدی باید جراحی کنی. اولش گرم بودم و گفتم مهم نیست. اما هیچی مثل لیبیدو سلامتی! قوی نیست و تگ مترجم بازنشسته گرفتم و از دور خارج شدم.
هنوز گاهی فکر میکنم چقدر این انجمن به ما خوبی کرد، چقدر دوستی های عمیقی داشتیم. خاطرم هست 5 صبح جمعه به مترجم های انجمن زنگ میزدم و بیدار میشدیم تا بیگ بنگ رو بزنیم. تا پویا لینک دانلود رو آماده کنه ما شروع میکردیم زیرنویس انگلیسی رو خوندن تا عقب نیوفتیم. تا یازده صبح ترجمه رو می رسوندیم و میرفتیم میخوابیدیم. خواهرم بیدارم میکرد و میگفت اینجا رو چرا اینطوری ترجمه کردی و دعوام میکرد. شب تو چت باکس جمع میشدیم و به ترجمه های هم می خندیدیم. اما اشکان اصلا جنبه شوخی نداشت. خدا از گناهانش بگذره و بیامرزتش.
حالا سال ها گذشته و کلی رفیق جدید تو انجمن پیدا کردم. متاهلم و دیگه نمیتونم تا پنج صبح تو چت باکس بچرخم. صبح ها با همسرم زود بیدار میشیم تا هر دو به زندگی کارمندی مون برسیم. اما هر از گاهی، وقتی میخوام خرده جنایت های زن و شوهری انجام بدم خیره به انجمن میشینم. کلی تایپ میکنم، تو چت باکس میچرخم و از این گناه کوچیک لذت میبرم. چند هفته پیش میخواستم کتابی بخرم، فروشنده کارت رو کشید و بعد قیمتش رو نگاه کردم. بله. زندگی میگذره. همیشه یکجور نمی مونه. اما هیچ وقت حسرت داشتن کتاب در جوونی از یادم نمیره. همون طور که هیچ وقت دوستی خوب و قشنگی که با بچه های انجمن داشتم یادم نمیره و هنوز وقتی به اسم نوژن و محسن و حامد میرسم با غمی شیرین از کنار اسمشون میگذرم.
تی وی وُرلد برای من فقط یک انجمن نبوده و خوشحالم که در آینده هم نخواهد بود. نمیدونم تا کی ما اینجا هستیم و مینویسیم، اما تا همین حد هم بیشتر از چیزی که از یک انجمن بوده از اینجا به دست آوردم.
به امید بیست سالگی انجمن. |