I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
-=omid=-,3ven13,86471181,AdibTE,ahmady45,ali_n540,amingeneral,amin_orang,AmiR RezA,anzalichi,aramis2800,arso,Barkeep,bbas,caroline,D O R D I,eli99,esi_iranian,Find,hadi2006mi,HAMID13,hossein 2,hosseinf722,Irag,jackbauer2012,JenabPargaar,Joey,jokarsanaye,joker8,kingnessi,lastshepherd,M.Amir,mahshadak,Malcolm X,Mani Vampire,Meee,midya,Milad eMJey,MILANO,Mohsen82,mohsenshinobi,Nimoo,persian legend,Phoebe,pmn,pooya,raha_91,Raylan Givens,redkamyar,S@eeD-Mj,sarkhail,Sina_Saw,still alive,tiyami,Trinity Killer,TrUe.MadnesS,WalTer WhiTe,wlh,zesht,[JOKER]
امروز با دو قسمت پایانی این سریالو به پایان بردم و باید بگم سریال بسیار قوی و ساختار بسیار خوبی داشت اما چند نکته هست که اشاره می کنم
همزمان با این سریال true detective را می بینم و می خوام سریال دیگری در این ژانر یعنی the killing که بیشتر از کاراگاهان واقعی به این سریال نزدیک هست مقایسه ای انجام بدم. اول این که بگم با وجود اینکه هنوز 3 قسمت از true detective را دیدم و با توجه به این که می خواستم دو قسمت پایانی این سریالو امروز ببینم نتونستم قسمت 4 true detective را تماشا کنم ولی چیزی که واضحه سریال شبکه hbo خیلی سرتره و اونم اول اینکه بازیگرهای خیلی برجسته و دیالوگهای خیلی بهتری داره و دوم (نظر شخصی) من خیلی نمی تونم با لهجه انگلیسی کنار بیام مگه اینکه فیلم یا سریال مثل بازی تاج و تخت یا تاریخی باشه به این دلیل برام سریالهای آمریکایی جذابیت بالاتری داند ولی دلیل نمی شه که سریالهای خوب انگلیسی را نبینم.
اما دلیل اصلی من برا این پست مقایسه این سریال با دو فصل اول سریال the killing کانال amc هست. نکته ای که به نظرم می رسه اینه که هر دو سریال پایان غم انگیز و تاریکی داشتند ولی به نظرم پایان سریال قتل به مراتب غیر قابل پیش بینی تر و احساسی تر و میخکوب کننده تر بود.ولی نکته منفی سریال قتل کش دادنش برای 2 فصل بود در حالی که یک فصل براش کافی بود و از این نظر برادچرچ به مراتب قوی تر و ساختار بهتری داشت. نکته دیگر خانواده مصیبت دیده در دو سریال هستند در اینجا باید بگم که تاثیر قتل تو خانواده قربانی در سریال آمریکایی به مراتب بهتر و طبیعی تر به نمایش در آمده و به خوبی حس غم وارده به خانواده قربانی را به بیننده انتقال می ده ولی سریال انگلیسی برا من این حسو منتقل نکرد و تو بعضی صحنه ها انگار نه انگار که بچه شونو از دست دادند هر چند سکانس آخر آتش روشن کردن اهالی شهر دور ساحل کمی این نقیصه را جبران کرد و صحنه تاثیر گذاری بود.
تو سریال آمریکایی حدس این قاتل کیه خیلی سخت بود ولی تو این سریال من تو قسمت 5 یا 6 که دوست دنی کامپیوترو از بین برد یا تو همون قسمت اول ایمیل ها را پاک کرد تشخیصش خیلی سخت نبود.
نکته آخر اینکه فضای سریال آمریکایی گاها خسته کننده بود ولی این سریال بیننده را خسته نمی کرد. با توجه به این موارد این سریال با اختلاف کمی بالا تر از سریال قتل قرار می گیره. و دلیل اینم بیشتر به خاطر طولانی شدن بی مورد سریال قتل هست.
نمی دونم ولی احساس می کنم شخصا با جامعه آمریکایی خیلی بهتر از انگلیسی ارتباط برقرار می کنم به نظرم از نطر فرهنگی به ما نزدیکترند و عنصر خانواده تو جامعه آمریکایی مهمتر از جامعه انگلیسی هست.
تا حالا شده کنار کودک درونتون بشینید و با اون اسباب بازی های خونه سازی که توی اون دوران کودکی داشتید توی ذهن خودتون ،شروع کنید به ساختن یک امارت زیبا و قشنگ، به طوری که از چیدن این قطعات خونه سازی در ذهنتون بسیار خرسند و راضی هستید و به اخر های ساخت امارت رسیده اید ولی ناگهان با شنیدن صدای شکسته شدن جسمی از سمت آشپزخونه ،احساس کنید که این سونامی ای که از ارتعاشات صدای شکسته شدن جسم به وجود امده تمام امارت ساختگی شما رو درون ذهن و فکرتان به سمت پرتگاه برده است و تمام زحمت شما رو به هدر داده است ؟؟؟ من الان چنین حسی دارم !!! احساس میکنم که به بهترین شکل ممکن داشتم یک سریال زیبا رو نیگاه می کردم که داستان فوق العاده ای داشت .بازیگر های عالی ، قاب بندی های بی نظیر، تصاویر بکر و طبیعت عالی، تصویر بردای بی نظیر و رنگ های زیبا ، همه و همه کنار هم بودند و داستان رو طوفانی شروع کرد و و طوفانی تر ادامه داد. همه و همه دست به دست هم داده بودند تا در ذهن من این سریال رو بالا و بالاتر ببرند و اسم سریال رو توی سر در امارت سریالی خودم بنویسم ولی کسی که باعث شد اینکار رو نکنم و با سونامی فکری خودش تمام ذهن من رو داغون کرد و امارت من رو خراب کرد فقط و فقط نویسنده ی سریال بود !!! هفت قسمت بی نظیر و عالی رو با یک حرکت اشتباه در قسمت هشتم برای من خراب کرد و قسمت اخر رو برای من بسیار زجر آور کرد! ولی با این حال از سریال راضی بودم و هستم و جزو سریال های خوبی که دیدم محسوبش خواهم کرد.
مشاهده محتوا اسپویلر
پ ن 1 :طبق زمانی که توی قسمت اخر نشون داد این داستان دقیقا 59 روز طول کشید و چند هفته ای اون چادرهای سفید رنگ کنار ساحل بودند . چرا ؟ به نظرم هدف این بود که بیننده ی سریال، اون ساحل و اون صخره ها و تصاویر لذت بخش رو بیشتر ببیند ، وگرنه گشتن اون مکان ها اینقدرها هم زمان بر نبود . ولی همین هم باعث لذت بود و جزو ایرادهای سریال نمی خواهم حسابش کنم !
پ ن 2 : با تمام جذابیت ها و تمام ضده حال هایی که خوردم ولی واقعا سریال خوبی بود و دوستش داشتم!
کارگاه بعد از بازخونی هارد پسر کارگاه فهمید قاتل کی هست و اگر به سکانسی که کارگاه مرد به زن گفت تو این پرونده تو کارت رو عالی انجام دادی و برو خونتون قاتل رو شناخته بود و خودش راه افتاد بره مدرک نهایی اثبات قتل رو بگیره(بخاطر تجربه تلخ زن سابقش )و موبایل تنها مدرک کشف قاتل بود و مورد دیگه که باید در نظر داشته باشی در قتلهای که بدون برنامه ریزی رخ میدهد قاتل حتمن دچار عزاب وجدان میشود و خود قاتلم فهمیده بود با بازخوانی هارد پسر اون بزودی تنها کسی خواهد بود که برای قتل پسر انگیزه لازم رو داشته است چون انگیزه قتل توسط ادمهای که مظنون بودند خیلی سست بود بهر حال سکانس پایانی وکشف قاتل در سریالهای امریکایی نقطعه عطف سریال هست و معمولن در لحظات پایانی رخ می دهد(مثل سریال the killing در انتها فصل دوم)ولی در این سریال شاید تنها به حل مسئله قاتل فکر نشده بود به تاثیرات این قتل بر خونواده قاتل و مقتولم فکر شده بود و به زجهای بیصدا مادر پسر در قسمت اول یا برخورد دو زن در قسمت اخر در اون دشت و جمله زیبایی که مادر مقتول میگه:که موقع اینکارا تو کجا بودی .یا حمایت پسر خواهرش و خواهرش بعد از مشخص شدن قاتل و حمایت از خونواده قاتل اینها مواردی هست که در سریالهای اروپایی که احساسی تر ساخته میشوند بیشتر بهش پرداخته میشود .بهت پیشنهاد میدم سریال والندر محصول کشور سوئدم ببینی که بیشتر در فضاهای سریال سازی اروپایی غرق بشی
باید امشب بروم و چمدانی را که به اندازه تنهایی من هست بردارم
*یکی از ویژگیهای این سریال استفاده بهجا و درست از جغرافیای شهر بود. اوجش توی آخرین قسمت اتفاق افتاد (من دیگه بیشتر از این باز نکنم خدا نکرده اسپویل نشه) با یه ریتم درست و موسیقی فوقالعاده. یه چیز فوقالعاده خوب دیگه هم یه پایان بدون توضیح و تفسیر بود دیگه یه چیزی شبیه بیانیه توی حلقوم بازیگرا نرفته بود تا مثلا یکی در آخر سعادتمند بشه و یه نتیجه اخلاقی رو بچسبونه توی صورت مخاطب (اونم با این تک جملهی زننده و اسهالی »» "روشنایی داره پیروز میشه" / منظورم دقیقا پایان این سریاله »» +)
*این حرکتش هم زیاد اشتباه نبود. حداقل برای این جریان "وجدان" (الان دارم یه جور رمز و رازی مینویسم که اسپویل نشه) دلیل و بستر منطقی وجود داشت شما فضای یه شهر کوچیک رو فرض کن بعد خود سوژه رو نگاه کن اون واقعا اون چیزی که باید باشه نیست اون خیلی عادیتر از این حرفهاست بعد اتفاقات پشت سرهمی که بعد از مرگ پسر اتفاق میفته رو کنار هم قرار بده واقعا (مثل مرگ نفر دوم) اینا چیزهای کوچیکی نبود خیلی روی چنین ادمی فشار میاره. فکر کنم دلچسب نبودن کلا خود این "وجدان درد"ه که مشکل درست کرده و گرنه اگه فضای فیلم رو بگیری خیلی به نظرم داره خوب پیش میره.
>> بعد از سریال شاهکار True Detective جای خالی یه سریال جنایی - معماییِ خوش ساخت برام خیلی احساس میشد و به توصیه ی ایرج عزیز استارت این سریال فوق العاده زیبا رو زدم و تو تک تک 8 قسمت لذت به من هجوم میاورد!
همونطور که واضحه و دوستان هم گفتند، سریال The Killing (یکی از مورد علاقه هام) شبیه ترین مورد به این سریال انگلیسی هست و تو پست های قبلی هم به خوبی این دو تا مقایسه شدند.
فضای ابری و مه آلودِ برادچرچ و منظره های بی نظیرش تو القای حس و موقعیت خیلی کمک کردند و من هم شخصا عاشق این فضاسازی ها هستم.
از فیلمبرداری خوب و سکانس های اسلوموشن (؟) هم نمیشه گذشت؛ معمولا این تیپ فیلمبرداری و نمایش برای فیلم های اکشنی مثل 300 و امثال اون هستش اما میبینیم که در هر قسمت همین ویژگی چقدر به ارتباط با شخصیت ها و نمایش موقعیت و احساساتشون کمک کرد.
باز هم مثل The Killing در کنار جلو بردن پرونده ی قتل به تاثیرش روی شهر و مردمش خیلی با دقت بیشتری پرداخته شده بود؛ برادچرچ شهری کوچک و آرام بود و ظاهرا همه زندگی خوب و خوشی داشتند اما هر چه بیشتر به عمق روابط، اتفاقات و غیره پرداخته میشد اون سیاهی و تاریکی و رازِ درون ساکنینش مشخص تر میشد.
البته ضعف هایی هم وجود داشت که شاید اگر تجربه ی فصل 3 The Killing نبود تمام 8 قسمت برای من خراب میشد!
وجود فردی با قدرت های فراطبیعی و نحوه ی وقوع قتل و گیر افتادن قاتل بسیار آزار دهنده بود؛ همین ها نمره ی سریال رو برای من از 10 به 9 کاهش داد اما شاید پایان بندی باعث این شد که ریتم رو به 9.5 (10) تغییر بدم.
سرانجام پس از مدت ها بی خبری مسئولان شبکه ITV بریتانیا اعلام کردند که به زودی کار فیلمبرداری فصل دوم سریال را آغاز خواهند کردکه در این فصل علاوه بر David Tennant و Olivia Colman که نقش دوکارآگاه اصلی پیگیری کننده پرونده قتل Danny را در فصل اول ایفا می کردند وJodie Whittaker وAndrew Buchanبازیگران نقش هاMarkو Bethوالدین Danny و همچنین Arthur Darvill که نقش کشیش شهر را بازی می کرد طرفداران سریال شاهد حضور Charlotte Rampling که به خاطر بازی در فیلم هایی همچون Restless و Never Let Me Go و همچنین حضور در فصل پایانی سریال محبوب Dexter در نقش دکتر Evelyn Vogelشناخته شده است خواهند بود هرچند که هنوز جزییاتی بیشتری درباره نقش او در این مجموعه اعلام نشده است اما طبق اعلام Chris Chibnall سازنده و مدیراجرایی سریال او نقش کلیدی و مهمی را در این فصل بازی خواهد کرد.
Chris Chibnall :ماداستان بزرگ دیگری را برای فصل دوم سریال درنظرگرفته ایم و این بدان معناست که باید بازیگران استثنایی را نیز برای برعهده گرفتن نقش های جدید انتخاب نماییم و بازیگری استثنایی تر از Charlotte Rampling برای ایفای نقشی فوق العاده وجود نداشت.او نقشی کلیدی در فصل دوم خواهد داشت که ما این نقش را تاکنون پنهان نگه داشته ایم.
+
I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
موفقیتهای سریال زیبای Broadchurch همچنان ادامه دارد ودر مراسم بفتا انتخاب برترین آثارتلویریونی بریتانیاBAFTA TV 2014 که هجدهم ماه می (بیست و هشتم اردیبهشت 93) در محل آمفی تئاتر سلطنتی Drury Lane لندن برگزار شد علاوه براینکه این مجموعه توانست عنوان بهترین سریال درام سال بریتانیا را در رقابت با مجموعه های زیبای My Mad Fat Diary , Top of the Lake و The Village از آن خود کندDavid Bradley که نزد هواداران سریال Game of Thrones به خاطر بازی در نقش منفور Walder Frey شناخته شده است به خاطر ایفای نقش Jack Marshall در این مجموعه عنوان بفتا تلویزیونی بهترین بازیگر نقش مرد مکمل را از آن خود کردوOlivia Colman به خاطر ایفای نقش کارآگاه Ellie Miller در این سریال به عنوان بهترین بازیگر زن سال بریتانیا در آثارتلویزیونی انتخاب شداشک های او هنگام دریافت جایزه اش از نکان جالب این مراسم بود
او در عین حال Chris Chibnall سازنده سریال راکه به همراه Louise Fox کارنویسندگی سریال را برعهده دارند نویسنده ای نابغه نامید.
In the Flesh هم دیگرمجموعه گمنام سال 2013 بود که توانست عنوان بفتا بهترین مینی سریال سال بریتانیا را از آن خود کند
I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead