اگر تارهای ساز را خیلی سفت کوک کنید، صدای گوشخراشی از آن تولید خواهد شد و اگر آنها را خیلی شل ببندید، دیگر قابل نواختن نیست.
اندرز موسیقیدان پیر به شاگردش، سیذارتا را در مسیر بیداری قرار داد، تعادل بود که شاهزاده ی خوشگذران هندی را به بودا، به معنای کسی که بیدار شده تبدیل کرد، برتولوچی نیز با تکیه بر همین مضمون انگشت اتهام خودش را به سمت جامعه مدرن گرفته و این عقیده را نه با کلمه بلکه با به تصویر کشیدن سیاتل به سردترین و بی روح ترین شکل ممکن و در تضاد کامل رنگی با نپال و جوامعی که تعادل طبیعت هنوز به طور کامل در سیطره ی انسان قرار نگرفته، نشان داده است. داستان فیلم در رابطه با گروهی از موبدان تبتی است که به دنبال پیدا کردن جسم جدید استاد خود لاما دورجه سفر میکنند و در نقاط مختلف با سه کاندید مواجه میشوند، که هر یک دارای خصایص بخصوصی هستند. برتولوچی داستان بودا و به طور کلی فیلم را کودکانه و همه فهم تعریف کرده و در بعضی موارد این ساده کردن مطلب آزار دهنده است، مانند تک تک لحظاتی که بودا و هم دوره هایش به زبان انگلیسی صحبت میکنند و یا تحول کارکترها به خصوصی پدر جسی که کاملا پا در هوا و نصفه نیمه مانده است، سیر تحول روحی او چه قبل از سفر و چه در حین سفر بر مخاطب پوشیده و درک نشده باقی میماند.
با این همه زبان ساده فیلم در حین اینکه باعث بروز اشکالاتی شده اما در نهایت موجب شده تا پیام فیلم به راحتی در اختیار مخاطبین قرار بگیرد و تماشاکن با روایتی ساده و داستانی شیرین از زندکی بودا رو در رو شود.
بودایی که با قربانی کردن خانواده اش، راه خود را برای کمک به خلق باز کرد، بودایی که طبق تقدیر از پیش تعیین شده موظف بود که این بار را بر دوش بکشد، بودایی که از یک انسان عادی فراتر رفته و پا در حیطه ی اسطوره ها نهاده بود.