گومورا، سریالی که استاندارد جدیدی را وارد ژانر خود کرد؛ به همان اندازه که بیننده را تحت تأثیر قرار داد، به همان اندازه هم پر از سورپرایز بود. در حالی که کتاب روبرتو ساویانو و فیلمی که در سال 2008 از روی آن اقتباس شد، باعث تحریک انجمن سری کامورا در ناپل شد، این سریال که توسط استفانو سولیما ساخته شد، سهمی در تغییر رویهی نگاه به زندگی اعضای پایینترین طبقهی اجتماعی و اثرات رفتار مشهورترین سازمان مافیای دنیا بر روی آنها داشت. حالتی غیرمنتظره که باعث شد از خودمان بپرسیم، چطور گومورا، در ژانر خود تابوشکنی کرد؟
در پشت صحنهی گومورا چه خبر است؟
روبرتو ساویانو تنها 27 سال داشت که همهچیز تغییر کرد. روزنامهنگار و فارغالتحصیل فلسفهی اهل ناپل، اکثر اوایل و اواسط بیستسالگی خود را صرف تحقیق و بررسی در مورد انجمن سری کامورا کرد؛ سازمانی جنایتکار در ناحیهی کامپانیای ناپل ایتالیا که از نظر قدرت، نفوذ و بیرحمی، با مافیای سیسیل رقابت میکند.
ساویانو تحقیقات خود را در سال 2006 در قالب کتابی بهنام Gomorra منتشر کرد، که بلافاصله موجب موفقیتی جهانی شد. این کتاب به پنجاهویک زبان دنیا ترجمه شد و تنها در اولین سال انتشارش، میلیونها نسخه به فروش رساند. ساویانو به نویسندهای مشهور تبدیل شد که توجه دیگر نویسندگان، اندیشمندان و سیاستمداران را به خود جلب کرد. وی حتی جایزهی نوبلی برجسته دریافت کرد و برای دریافت جوایز مربوط به نویسندگی به زبانهایی که حتی نمیتوانست صحبت کند، نامزد شد. اما هیچکدام از این موارد، نشان نمیدهد که چرا همهچیز تغییر کرد.
ساویانو از مدت یکدههای انتشار کتاباش، بهطور متوالی در خانههای امنِ تحت حفاظت پلیس زندگی میکند. او هرگز تنها به حال خودش رها نمیشود؛ وقتی که او به مسافرت میرود، توسط نیروی محافظی مسلح از او محافظت میشود. او یک دهه است که سوار مترو و قطار نشده، تنها ماشینسواری نکرده و حتی برای خوردن یک نوشیدنی به بیرون نرفته است. شاید کامورا بخواهد ساویانو بمیرد، ولی دیگر خیلی دیر شده، چون کارهای او منتشر شده و همه از موضوعاتی که در پشت پردهی مافیا وجود دارد، اطلاعات کافی دارند.
Gomorra در ابتدا بهعنوان یک بازی با نویسندگی خود ساویانو ساخته شد؛ سپس در سال 2008 فیلمی از روی آن اقتباس شد و همین موضوع باعث شد تا زمزمههای ساخت سریالی هم به میان بیاید. سر انجام در سال 2014، وی سریالی 12 قسمتی با کارگردانی استفانو سولیما برای شبکهی ایتالیایی Sky Italia ساخت که این سریال هم بلافاصله به موفقیتی جهانی دست پیدا کرد.
آنچه در فصل اول گذشت »»»»» خطر لو رفتن داستان
خاندان ساواستانو تجارت مواد مخدر را در ناحیه به داست داشت که به یکباره رقیب جدیدی بهنام سالواتور کونته پدیدار شد. دون پیترو، سرکردهی خاندان ساواستانو، خواستار کنار زدن او بود که دو نفر از بهترین افرادش یعنی آتیلیو و چیرو دیمارتزیو را مأمور کرد تا خانهی مادر کونته را آتش بزنند تا از وی زهرچشمی بگیرند، و همین کافی بود تا کونته عصبانی شود و جنگی بین دو طرف کلید بخورد که عاقبت آن، ویرانی و بهجاماندن جنازههای متعدد از دو طرف شود. در ادامه دون پیترو به حبس محکوم شد و در همینحین همسر او، ایما بانو، کنترل اوضاع خاندان را بهدست گرفت و خواست که در نبود دون پیترو، پسرش جنارو را صرفنظر از نداشتن توانایی و جربزهی لازم، مرد شمارهی یک خاندان کند و از همین رو، سعی در کنار گذاشتن چیرو، که یکی از افراد جوان مورداِعتماد دون پیترو بود و از کودکی با جنارو بزرگ شده بود داشت، تا وی به جای پسرش به قدرت نرسد. با نبود دون پیترو اوضاع خاندان کمکم رو به تباهی رفت، تا جایی که جنارو به سفری رفت تا به اوضاع تجارت رسیدگی کند، ولی در آن سفر اتفاقاتی برایش افتاد که او را بهکل تغییر داد. وی از یک پسر لوس و بیدستوپا، به شخصی خشن و کاملاً متفاوت بدل شد که حتی یکبار هم خنده بر روی لبانش نیامد. بهدنبال این مسائل، نسل جدید و جوان خاندان به حرف بزرگترهای خاندان گوش نکردند و اوضاع خاندان ساواستانو را خرابتر از قبل کردند.
سرانجام چیرو مجبور شد ایما بانو را به کشتن دهد تا دستـشش رو نشود؛ وی با اینکار باعث شد روابطش با جنارو بدتر از قبل شود، و زمانی که جنی از این موضوع مطلع شد کاری انجام نداد تا مراسم ختم مادرش به پایان برسد؛ سپس نسل جوان خاندان را دور خود جمع کرد تا به شکار چیروی خائن برود و در آخر، این دو دوست قدیمی و دشمن جدید با یکدیگر رو در رو شدند که چیرو به جنارو شلیک کرد و او را از پای درآورد. از طرف دیگر، دون پیترو در حال انتقال از زندان بود که خودش را به مریضی زده بود و هیچ حرکتی از خود نشان نمیداد، تا اینکه در اواسط جاده، افراد قدیمی خاندان به ماشین انتقال وی حمله کردند و او را فراری دادند. و در آخرین سکانس فصل اول هم دیدیم که جنارو در حالی که بر روی زمین بود و مرده بهنظر میرسید، یک لحظه دستـش تکان خورد.
واقعیت، مشخصهای که گومورا را از دیگر رقبایش متمایز میکند!
بر خلاف اثرهای مافیایی که اکثراً خیالی هستند و عمدتاً وقایع مربوط به گذشته را نشان میدهند، گومورا بر اساس رخدادهای واقعی ساخته شده؛ حتی عوامل به سراغ محلههای فقیرنشین ناپل رفته و با اعضای مافیایی که از کار خود پشیمان شده و از اینکار بیرون آمدهاند صحبت کرده و بخشهایی از سریال را بر اساس اطلاعاتی که از آن افراد گرفته، ساختهاند. عوامل حتی نوع گویش، ایما و اشارات و رفتارهای محلی را با ریزبینی در بین شخصیتها در سریال به کار گرفتهاند. همچنین سریال نشاندهندهی دنیای مافیای امروزی و مدرن است، دنیایی که در آن زندگی میکنیم و آن را بهخوبی میشناسیم.
شخصیتپردازی حسابشده...
ما دون پیترویی را داریم که بهمانند افراد ثرتمند به همراه همسر و تکپسرش در کاخی مجلل زندگی میکند. وی رئیسی میانسال است که سازمان وی نشاندهندهی این است که کارش طول عمر داشته و دارای نظم و ترتیب است. اکثر سربازان وی، همسنوسال، باتجربه، ماهر و وفادار به او هستند. گروهی صمیمی و متحد که جلسات خود را در کاخ خود دون پیترو برگزار میکنند. بهطور کلی زندگی خوب بهنظر میرسد، رابطهی بین دون پیترو و همسرش محکم است. جنارو تکپسر خانواده که چون پسر یک میلیونر است، شخصی راحتطلب و بیدستوپا میباشد و پدرش هرچه که میخواهد برایش فراهم میکند. از طرفی دیگر، چیرو وجود دارد؛ پسری شیکپوش که در اوایل سیسالگی بهسر میبرد و کمکم در حال خارجشدن از دنیا و غرور جوانی و تبدیلشدن به مردی باتجربه و صبور است. وفاداری چیرو به خاندان را نمیتوان زیر سؤال برد؛ تنها چیزی که میشناسد همین است و این تنها دنیایی برای اوست که ارزش زندگیکردن دارد. اما با این حال، افکاری همچون رسیدن به قدرت او را اذیت میکند؛ چون جنارو بهتازگی بالغ شده و میتواند قدرت را به دست بگیرد، پس او به خود میگوید «جایگاه من کجاست؟». وی شخصیتی جدی و بیاحساس دارد که توانایی انجام کارهای بیرحمانه را دارد. یکی از بهترین شخصیتپردازیها مربوط به جنارو ساواستانو میباشد؛ پسری که در ابتدا لوس و بیعرضهست، حتی جرأت شلیککردن گلوله به یک آدم را ندارد، ولی طی اتفاقی که در یک سفر برایش میافتد، شخصیت وی کاملاً تغییر میکند؛ تغییری که بهقدری جذاب است که بیننده فکر میکند بازیگر دیگری در حال ایفای نقش جنی میباشد و دوست دارد بازگردد و بار دیگر سریال را از اول تماشا کند. |
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
|
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000000000000000 0000
|
فصل دوم، فصل پایانی!
سرانجام بعد از مدتها خبری منتشر شد که فیلمبرداری در حال پایان است، و قرار است فصل دوم، کمی زودتر از چیزی که عوامل انتظار داشتند به قاب تلویزیون بازگردد. فصلی که به گفتهی سولیما، برخلاف فصل اول، 10 قسمتی و نشاندهندهی پایان سریال خواهد بود. ولی وی جزئیاتی از داستان را منتشر نکرد. اما خبر مهمی که اعلام کرد این بود که ماریا پیا کالتزونه [ بازیگر نقش ایما بانو ]، در فصل دوم هم حضور خواهد داشت.
ویدیویی کوتاه که اخیراً استفانو سولیـما برای فصل دوم منتشر کرده: لینک
آخرین خبر هم این که، SundanceTV توانست حق پخش دو فصلِ سریال را برای مشترکین آمریکایی بهدست آورد و قرار است اولین فصل که 12 قسمت هم دارد را در تابستان 2016 بههمراه Hap and Leonard , The Last Panthers , Cleverman , The A Word و آخرین فصل Rectify پخش کند. |
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000
00000000000000000000000000 هدف از ایجاد این تاپیک این بود که افرادی که این سریال رو نمیشناسن، باهاش آشنا بشن و تا قبل از شروع فصل دوم که میشه 10 مـه مصادف با 21 اردیبهشت، فصل اول رو ببینن. همچنین در این تاپیک میتونید نظراتتون رو با بقیه به اشتراک بذارید؛ چه فصل اول، چه فصل دوم. فقط برای هر قسمتی که میخواید نظر بدید، «شمارهی قسمت» و «شمارهی فصل» رو ذکر کنید و نظرتون رو داخل تگ اسپویلر قرار بدید تا داستان برای بقیه لو نره. بهصورت زیر: |
قسمت پنجم از فصل اول
|
یا |
قسمت سوم از فصل دوم
|
|