1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
.House Mormont Remembers , The North Remembers. We know no king But the King in the North whose name is Stark
دلم برای روز های قدیم انجمن تنگ شده
بعد از دو فسمت خوب این قسمت ضعیف تر بود
ولی سکانس پایانی بسیار زیبا بود
دیالوگ های خوبی در این قسمت رد و بدل می شد
7
بگو شب بخوابه من بیدارم... من شبو زنده نگه میدارم
به نظر من خوب بود این قسمت. اصلا کلا هر قسمتی که آریا رو داشته باشه خوبه!
لرد بیلیش هم که حسابی ترکوند. معلوم نیست چی تو فکرشه.
سانسا هم که از روز اولی که دیدمش اعصاب منو خورد کرده! یکی دو قسمت تو این فصل یه کم سر عقل اومده بود، حالا باز شده همون دختر اعصاب خورد کن اول سریال! ولی یه چیزی جالبه که روز به روز خوشگل تر میشه این دختر!
فصلای قبل بچه های لنیسترا کلا نقششون پررنگ تر بود، الان اون دو تا کمتر شده نقششون، کلا دارن رو جیمی مانور میدن و این دید جدید از جیمی رو به وجود آوردن
از ترکیب جان اسنو و این دختره خوشم نمیاد. یهو کل معصومیت جان اسنو رو ازش گرفته انگار...
اون چاقو هم که اول اپیزود دست سم بود هم باید یه چیزی تهش باشه و الا نشون دادنش بی مورد بود.
راستی خبری از وایت واکرها نیست. فصل قبل که اونجوری تموم شد فکر میکردم بیشتر در مورد اونا حرف بزنن ولی شش قسمت گذشت و تقریبا هیچی به هیچی...
کلا خوب بود. از نظر من 8.5
It was the best of times, it was the worst of times
it was the age of wisdom, it was the age of foolishness
it was the season of Light, it was the season of Darkness
it was the spring of hope, it was the winter of despair
we had everything before us, we had nothing before us
we were all going direct to Heaven, we were all going direct to Hell
مشکل روانی داره ! دوست داره زنا رو شکنجه کنه !!!
اضافه شده در : 8 minutes
حب مشکلی که من تو این سریال دیدم : شخصیت پردازی اضافی و خط داستانای اضافیشه !! مثلا میاد رو یه شخصیت کلی کار میکنه ، چند فصل میارتش جلو بعد یهو حذفش میکنه ، بدونه اینکه اوون شخصیت نقش خاصی رو تو داستان داشته باشه ! مثلا همین دختره "رز" که جافری کشتش ، از فصل 1 روش کار شد و شخصیت پردازیش کردن بعد به همین سادگی بدونه اینکه کار مهمی تو سریال کرده باشه حذفش کردن ! یا مثلا اون یارو تپله رفیق جان ! از فصل یک تا حالا تو سریاله بدونه اینکه کار خاصی انجام بده ! الان هم که بهش یه خط داستان جدا دادن !! خب بجا اینا میتونستن داستان شخصیتای اصلی رو جلو بیارن ، تو همین قسمت بجا این تپله میتونستن دنریس رو نشون بدن !
بعد میان میگن وقت کم داریم نمیتونیم به همه برسیم !
man hes mikonam kam kam mikhad neshon bede ghodrate zanharo va toie estrateji jang azash estefadeh mikone karekterhaie zananaro ... vali in fasl zaif tar az fas hale ghablie vali dar entezare fasle 4 bayad hatman fasle 3 roo donbal kard .... mamnono moteshaker az to be khatere zahamatet NOjAN.....
از ضعیف ترین قسمت های سریال بود . ارزش نداره چیزی در موردش بنویسم . فقط بدونین که فیلم نامه این قسمت رو خود جرج مارتین نوشته بود. صحبت های بیلیش و صحنه های ملیس و اریا هم خوب بود . ۷ میدم .(هنوزم از ۹۹٪ سریال ها بهتره.
"Chaos isn’t a pit. Chaos is a ladder. Many who try to climb it fail and never get to try again. The fall breaks them. And some are given a chance to climb, they cling to the realm or the gods or love. Only the ladder is real. The climb is all there is."
.House Mormont Remembers , The North Remembers. We know no king But the King in the North whose name is Stark
دلم برای روز های قدیم انجمن تنگ شده
واو
معلوم میشه زیاد تو بحث سیاست نیستین
باو این قسمت نکات ریز بسیار زیاد داشت
از مسئولین اکران انتظار نداشتم
من عذر خواهم d:
خوب بریم سراغ داستان ببینیم از اول چه نکات ریزی داشت
به اشتراک گذاشتن تجارب توسط گیلی و سمول، واقعا جالب بود. کم کم دارن همدیگه رو میشناسن و تازه شاهد یک برگ برنده توسط سمول بودیم که همون سرنیزه قدیمی (شیشه اژدها) هستش و منتظریم ببینیم چه داستانی با اون خلق میکنه. اولین لحظه ای هم بود که افراد این ور دیوار انتظار اونور دیوار رو میکشن.
یک سوال البته پیش میاد برای بیننده، اون هم اینکه وایت واکرها در انتهای فصل پیش جلوی دیوار بودند. الان کجا هستن؟ عملا یا جان اسنو اون ور دیوار میوفته به چنگ اونا یا باید هنگام رسیدن به دیوار با هم برخورد میکرند. خدا میدونه (و البته کسایی که کتاب رو خوندند )
صحنه پوست کندن خرگوش 2 تا چیز نشون داد، یکی تضادها و نزاعهای درونی گروه همراه برن، یکی هم نشون دادن توانمندی برن برای حل اختلاف و رهبری. جالبیش اینجا بود که این گروه داشتند به سمت دیوار و جان اسنو فرار میکردند ولی پسره خواب جان اسنو رو دید و فهمید که جان اون طرف دیواره و نکته مهم اینه که دور و بر جان دشمن دیده شد، شاید این حرف مسیر حرکتشونو عوض کنه
ترجمه خودم: تو حتی موقعی که وارد خیمه منس ریدر شدی هم به گذشته و عهد و پیمان خودت پایبند موندی
آیا فقط دختره فهمید این قضیه رو یا بقیه هم میدونند؟ از آخر جان به کدوم طرف دیوار وفادار میمونه؟
ملیساندرا وارد صحنه شد و آهنگر رو برد که یقینا بچه حرومزاده پادشاهه و همچنین معجزات خدای آتش رو هم دید و فهمید که مرده هم میتونه زنده کنه
سیاهی در بطن آریا هم نقطه ابهام و تا حدی کلیفهنگر هستش.
پیش بینی ملیساندرا جادوگر: افراد زیادی از خاندان استارک کشته خواهند شد (چشمان قهوه ای، آبی و سبز که تا ابد بسته خواهند شد).
شکنجه گر تایرون هم دیوانـــــــس، من گفتم الان دم و دستگاه تایرون رو میکنه میزاره کف دستش، تا حدی شخصیت سیاهش با شخصیت سیاه من انطباق داره و ازش خوشم میاد.
منتظرم بدترین بلایا سر تایرون بیاد تا یه کم التیام بشه بر دردهایی که ایجاد کرده.
یعنی نمیشه 3-4 تا زن گرفت؟ من بودم این زنه رو میگرفتم، بعد جنگ هم طلاقش میدادم یا میکشتمش یا در بدترین حالت نگهش میداشتم و چتد تا زن دیگه هم میگرفتم
حالت روحی کینگ اسلیر رو دیدید؟ یعنی صحنه ای که چنگال فرود اومد روی گوشت توی بشقابش مساوی بود با قطع بودن آب در هنگام ....
لحظه جنگ سیاست و قدرت هم جالب بود، هم پیرزنه و هم پیرمرده افراد قدرتمند و سیاستمداری بودند، ولی جالب بود که سیاست کاری پیش نبرد و مغلوب کسی نبود جز فردی که ضعیفتر بود و واقعا محشر به تصویر کشیده شده بود.
ها ها ها پسره چقدر بوق بود جلو سانسا هی سوتی میداد، در مورد تصوراتش از عروسی که تو ذهنش بود کلی خندیدم، داشت میرفت که بگه شاهزاده رویاهایم بر روی اسب سفیدی بیاید و من را ببرد که از توهم در اومد و گفت عروس رویاهام که شما باشید رو میام میبرم.
تیریون حرکت جالبی کرد، میخواست جلوی معشوقه اش خبر رو به سانسا نده ولی نتونست مانع رخ دادن این فاجعه بشه
لرد بیلیش و کچل بابا هم که دیالوگهای محشری داشتند، فقط حیف که جادوگری که حسن کچل اسیر کرده بود رو نشون نداد
Change will not come if we wait for some other person or some other time.
We are the ones we've been waiting for. We are the change that we seek.
Barack Obama