درود
با جازه دوستان اولین نوشته رو بنده تقدیم کنم:
قسمت جالبی
برگشت متیو و مری از ماه عسل ( جنوب فرانسه) و نزدیک شدن به زمان ورشکستگی دانتن - مریضی خانم هیوز
انگار متیو هم به هیچ وجه حتی به قیمت از دست رفتن دانتن هم راضی نمیشه از ثروت پدر لاونیا استفاده کنه
از طرف دیگر تقابل 2 مادر بزرگ خانواده یا بهتر میشه گفت تقابل دو فرهنگ کاملا متضاد امریکایی- انگلیسی ( در اون زمان)
انگار نقشه های مری و مادر بزرگ ( پدری) خانواده برای سر کیسه کردن مادر بزرگ ( مادری ) خانواده هم کار ساز نیست( اشاره به سرمایه گذاری و عدم دسترسی به ان )
انا هم چنان و با وفاداری کامل به دنبال حل کردن مشکل بیتس هستش
باید دید ایا دانتن ورشکسته میشه و اگر که نه -چه کسی اونو از این وضع نجات میده؟
به نظر من اگه سریال میخواد برای فصل های بعد ادامه پیدا کنه، اینا باید خونه رو از دست بدن!!
میرن تو یه خونه ی کوچیک تر، خدمتکار ها میرن سر زندگی خودشون و یه سریال چند داستانی میشه
که فکر کنم عالی دربیاد. و از اونجایی هم که هر فصل یه بازه ی زمانی 10 ساله است.
چند فصل که ادامه بدن به چالش های قشنگی میرسن. من که دوست دارم این اتفاق رو.
و اینکه با ایدث هم عاشق شده دیگه!!! این چه حرفیه؟ حالا یه ذره مسنه مرده!!
به قول خودش از ازدواج با راننده ی خانواده بدتر نیست که!!!
-----------------------
مری داره کتاب مینویسه؟
منظورش کتابی که شجرنامه ی خانواده ی های اشرافی رو مینویسه توش!
اشتباه از من بود که کامل ننوشتم
من با زیرنویس ندیدم این قسمت رو ولی اگه اشکالی تو زیرنویس بود بیایم بگیم ناراحت میشید؟
مثلا همینجا in my book اصطلاحه، یعنی به نظر من، با اعتقادات من...
ممنون از سعید واشکان عزیز
قسمت خوبی بود.این ایدث شوهر کنه از دستش راحت بشیم.از کاراش برای جذب این پیرمرده خوشم میاد خوب یاد داره خودشو بچسبونه. یعنی واقعا عاشقش شده یا از بخاطر تنهایی و بی شوهری داره اینکارو میکنه؟؟به نظرم گزینه دوم بیشتر درسته.نمیدونم
متیو هم شاید یکم تیریپ جوون مردارو برداشته باشه.ولی کار خوبی میکنه.چون اونوقت اینا داونتون از دست میدن.و این میتونه یه شروع جدیدی از سریال باشه
تیکه ای که مامان بزرگ (انگلیسی) به رابرت گفت یه نوشیدنی بیار خیلی باحال بود یعنی اینقد لباساش بد بود که با خدمتکارا اشتباه گرفتش
8 میدم
حَوا که بغض کند
حتی خدا هم اگر سیب بیاورد
چیزی جز گریه آرامَش نمی کند
سیب ها را قایم کنید
خبر های امروزی همه شوم بودند
من حَوای پر از بغضم .. !