این هویجه عجب جیگری بود. اون اولش که دوید و زارتی خورد تو اون حصاره
. بعدشم که باب یه حال اساسی بش داد
.
تیکه ی محاصره شدنشون هم جالب بود :
حالا کاملا محاصره شدیم...
این باب کلا جانور خارق العاده ای بود . آروم حرف زدنش، تیکه ای که هوای در رو داشت خیر سرش . دوست پیدا کردنش و....
اون زامبیهویجای بهم چسبیده هم آخرش بودن
.
تیکه ای که اون یارو پروفسوره (سوسکه!!) داشت خطاب به هویجزامبیا میگفت شاید مغزمو بتونی بگیری اما شرافتم رو هرگز، بازی ای که با اون صندلی راحتی و صدای مرتعش شده!! ازش کردن عالی بود...
میخواستم چنتا شات بزارم. اما خودتون ببینید دیگه...